مهمترین کار استاد دکتر مددپور، طرح پرسش است؛ پرسشهای نو به نو، از حقیقت و ذات هنر. ممکن است در باب هنر، دیگران نیز به طرح پرسش بپردازند اما ذات و حقیقت هنر، غالباً با پرسشهای نفسانی جدید، در حجاب میرود و در اینگونه پرسشها معمولاً از ذات هنر و لفظ و معنی شبیه به آن غفلت میشود.
مرحوم دکتر مددپور، در اوضاعواحوال آشفته این روزگار و بیچارگی پدید آمده در عصر عسرت و وارونگی بر آن شد تا با التزام به معذورات و معارف پیشینیان و بهخصوص فرهنگ اهلبیت برای نیل به معرفت پرسشهایی را طرح کند؛ پرسش از زیبایی، وجود، زمان، مکان، معرفت و شناسایی؛ پرسشی ورای پرسشهای نفسانی که در تورم هنرشناسان غرب زده از سر خود بنیادی، یکی بعداز دیگری طرح میشود و پاسخ میگیرد.
دکتر محمد مددپور هیچگاه مدعی نبود که با طرح این پرسشها به حقیقت و ذات اصیل هنر رسیده است؛ اما نتیجه طرح چنین پرسشهایی را ایجاد رخنه در جهان ظلمانی و اکنون زدهی عصر حاضر میدانست و آن را ضروری میانگاشت. تلقی ایشان از رسیدن به حقیقت و ذات هنر این بود: گذشت از این دوران به قوه انفاس قدسی و معرفت انسی عالمان ربانی و عارفان صمدانی که متصل به دریای رحمت و آشنا به اسمای حسنای پروردگار هستند.
ایشان تفکر و حکمت را جوهره هنر دینی میدانست؛ تفکری که راهبر سیر بشر از ظاهر به سوی باطن و از باطل به سوی حق باشد. مرحوم دکتر مددپور در زمره نادره مردانی از بندگان خدا بود که به اقلیم حکمت و هنر قدسی راه یافته و به سرای عظیم اندیشه و حکمت انسی بار یافتهاند. از دیدگاه این متفکر بزرگ، با حیات مجدد تفکر و حکمت انسی، هنر اسلامی نیز احیا خواهد شد و این به طلب ما و لطف الهی و بستگی دارد. بهنظر ایشان چنین طلب و تمنایی فقط در هنر آماده گر دیگر انقلاب اسلامی تجلی کردهاست؛ نه هنر افیون زده بزمی و عرفان تجدد زدگی خانقاهی که با جهاد حقیقی در هر دو مرتبه اصغر و اکبر آن بیگانه است؛ و نه هنرمندان وارفتهای که عالم هنر اسلامی را چونان بازار مکاره عیش و عشرت و عشقبازی و دروغین مینگرند.