مسجد
درمیان اندامهای درون شهری هر شهر و روستا، نیایشگاه همیشه جای ویژه خود را داشته و دارد و از اندام های دیگر نمایان تر و چشمگیر تر است، و از این روست که همه جا در دل آبادی جای گرفته است. در ابیانه هنوز کوی میانی روستا را که کهنترین مسجد در آن جای دارد پرذله (یا به معنای پیرامون دل یا مرکز) می گویند.
نیایشگاه چون بزرگترین ساختمان آبادی بوده، در آغاز نیازی به آن نداشته که نشانی ویژه داشته باشد، و خود به خود نگاه هر گذرندهای را به سوی خود میکشید اما پس از گسترش آبادی نخست با افراشتن درگاهها و نهادن ماهرخ و توق، بر بلندترین جای آن و سپس با ساختن میل و برج در کنار و نزدیک آن، با شندگان آبادی و گذریان بیگانه را به نیایشگاه راهنمایی می کردند. مسجد بر دیگر نیایشگاهها، همان برتری را داشته که اسلام بر دیگر کیشها، و چنان خوب بوده و هست که آذینها را می آراید و نیازی به ستایش ندارد و ما در اینجا تنها میگوییم که چگونه بوده و چگونه شده است اگر بتوانیم. هنر اسلامی به ویژه معماری آن بر ۵ پایه مردم واری، خودبسندگی، پرهیز از بیهودگی، بهرهگیری از پیمون یا مدول و نیارش و درونگرایی نهاده و بیآنکه خواسته باشیم خود سنایی کنیم هنرمندان مسلمان ایران بیش از دیگران بدانها پایبند بوده اند.
نخستین مسجدی که به دست پیامبر بزرگوار ما با همکاری یاران گرامیاش در مدینه ساخته شد همیشه برگیره و الگوی مسجدهای بیشمار و گوناگونی بودهاست که به دست هنرمندان تردست ما در سراسر ایران زمین و هرکجا که فرهنگ اسلامی ایران فرمان میرانده بنیاد شده است.
بهین آفریده و واپسین فرستاده پروردگار، که بر وی و خاندان پاکش درود باد، چون مدینه را با فروغ ایزدی خود روشن ساخت، یاران خویش را فرمود تا برای بنیاد مسجدی درخور که پذیرای گروندگان باشد دل نزدیکترین کوهپایه را بشکافند و سنگهای آن را بشکنند و پستای ساختمان را فراهم آورند و آنگاه با دست گرامی خود پاورهای لاشه سنگ را )خشکه و بی آژند( برهم میانبود تا دیوار شبستان با افراز اندکی بلندتر از بالای مردم بلند بالا، برافراشته شد (چنان که نیای نامدارش ابراهیم علیه السلام در ساختمان خانه خدا کرده بود که به گفته میبدی «اسمعیل ساخت (مصالح) بر دست پدر مینهاد و وی (ابراهیم) ساختها برهم می انبود). پهنا و درازای شبستان بیش از آن بود که فرسبهای چوبین بتوانند آسمانه آن را یکسره و دیوار به دیوار بپوشانند (چنانکه گفتهاند شبستان چهار گوشی با پهنای هفت و نیم در هشت و نیم متر یا چیزی نزدیک به آن بوده است ) ستونی با دیرکی از تنه خرما بُنی خشکیده در میان آن برپای ساختند و فرسبها و تیرها و تیرچه ها را (که گمان میرود آنها نیز از خرما بن یا شاید از پده یا غربه، سپیدار و کبودار، که نزدیکیهای مدینه کم و بیش می رویند بوده است) بر آن نهادند و روی آنها را به جای قدره (دوخ و بوریایی ویژه پوشش) با شورهنی و پُیزُور آنگاه با پوست چهارپایان پوشاندند و بدین گونه خانه خدا بسیار آشنا و همانند خانه بندگان خدا ساخته شد و همین آموزشی آسمانی و بسیار ارجمند برای هنرمندان مسلمان بود که بتوانند از ساختمایههای بومآورد و ایدری (چیزی که در جای ساختمان به دست میآید) بهرهگیری و به هر چه که در دسترس دارند بسنده کنند و پیرامون نوآوریهای بیهوده نگردند و دیدیم که چنین هم کردند.
پروردگار جهان فرموده است «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ جُلُودِ الْأَنْعَامِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَيَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَمِنْ أَصْوَافِهَا وَأَوْبَارِهَا وَأَشْعَارِهَا أَثَاثًا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ». سوره النحل آیه 80.
ترجمه آیه :
و خدا خانههایتان را برای شما مایه آرامش و راحت قرار داد، و برای شما از پوست دامها سر پناه [مانند قبّه و خیمه] مقرّر کرد، که آنها را روز کوچ کردنتان و هنگام اقامتتان [در جابجا کردن] سبک می یابید و [برای شما] از پشم ها و کرک ها و موهای آنها تا زمانی معین، وسایل زندگی و کالای تجارت پدید آورد.
درکنار شبستان زیستگاه ساده و بیپیرایهای برای یاران پاکباز و سالوکان تهیدست که یک دم بر دوری پیامبر خدا شکیبا نبودند ساخته شد و پیشگاه سرگشاده شبستان نیز همواره با باروی کوتاه از کوچه و گذری که پیرامون مسجد میگشت جدا گردید.
همین ساختمان مردم و از روی پیرایه چند سالی پس از پایان کار شاید کمتر از نیم سده در سرزمینی بسیار دور از مدینه، برگیره معماری نومسلمانان شد که پهره یا فهرج (یکی از چهار شهر آن روز یزد) با بهرهگیری از آنچه که در دسترس داشت خدا خانهای برای همشهریان خود بنیاد کردند که خوشبختانه تاکنون از آسیب و ویرانی و دستکاری برکنار مانده است.
این مسجد ساده اما باشکوه دارای شبستانی است با پنج کوچه (دهانه) و یک رده پیلیا (ستون و جرز ستبر) و چهار ایوانچه یا چَفته و دو راهروی کناری که ایوانچه ها را به شبستان میپیوندد و سرپوشیدههای آن، گرد سرایی کوچک سرگشاده را گرفته و دو گرمخانه (شبستان زمستانی) کشیده که هر دو به راهروها پیوسته و دربندی که درایایگاه مسجد است و در کنار آن (و جدا از ساختمان مسجد) سرای کوچکی است که شاید برای پیشنماز بیان نگهبان ساخته شده باشد (این سرا دستکاری شده و چهره نخستین خود را ندارد). پیرامون مسجد کوچه، گذر، ساباط و میدانچه است و ساختمان دیگری به آن نچسبیده است.
دیوار مسجد مدینه از سنگ لاشه و آسمان آن تیرپوش بوده اما در فهرج که نه سنگی و نه چوبی در دسترس بوده ناگزیر دیوارهای مسجدش از چینه و خشت خام پوشش آن سغ (طاق پوش) میباشد و جز در لبه رخبام خشت پخته در آن به کار نرفته است. پوشش کوچههای شبستان، طاق آهنگ با بیز تند(نیم بیضی پرخیز) و چغدهای زیر آن بیز کند(نیم بیضی کم خیز) و ایوانچهها (چفته ها) کُنه پوش (نیم گنبد) و کف شبستان به جای خشت پخته لویینه(آمیخته ایی از رس و ریگروان و خاکستر) است.
در معماری ایران هرگاه چند کوچه طاقپوش در کنار هم جای می گیرد دهانه کوچه میانی یا میانوار بیش از کوچههای دیگر است و از دهانه بروارها یا کوچههای دیگر کمکم کاسته میشود و کوچه کناری که طاق آن روی دیوار پرت (دیواری که پشت آن آزاد است) مینشیند کمترین دهانه را دارد، تا از رانش طاق کمکم کاسته شود و دیوار، پرت را نیاندازد. ناگزیر نمای میانوار که برروی سرای سرگشاده باز میشود پردهانهتر و بلندتر می شود و از مردم واری آن میکاهد. معمار هنرمند مسجد فهرج برای پیشگیری از این کاستی در کنار دو جرز میانوار پیلکهای(نیم ستون) نغزی افزوده تا دهانهها یکسان نماید این نغز کاری یکصد سال پس از آن در تاریخانه دامغان رها شده. کار بهره گیری از ساخت مایههای بومآورد در این مسجد بدانجا کشیده است که به جای کاه در کاهگل که شاید در فهرج کمیاب بوده ژاژ (خارشتر آدور) آسیا شده بکار بردهاند و همین کار اندودها را از آسیب موریانه برکنار داشته است.
اینکه نخست از مسجد جامع فهرج یاد کردیم از اینرو است که از آغاز برای مسجد ساخته شده و دستکاری و کست افزود چشمگیری در آن نشده که چهره نخستین را دگرگون کند و گرنه در شهرهای دیگر ایران که مردمش پیش از فهرجیان به دین خدا گرویدهاند ناگزیر از ساختمانهای پابرجا (یا نیمه ویرانی که بازسازی شده) برای نماز و نیایش پروردگار یکتا بهره گرفتهاند، مثل مسجد یزدخواست، جامع بروجرد، مسجد نیریز و مسجد سر کوچه محمدیه نایین (که نخستین، آتشکدهای پابرجا و دومی آتشگاهی نیمه ویران و سومی گیری یا ایوان و چهارمی مهرابه بوده، نمونههای خوبی برای این بهرهگیری شایسته از ساختمانهای رها شده، هستند، هرچند مسجد شدن آنها دیرگاهی پس از ساختمان مسجد جامع فهرج انجام گردیده است).
« جز ایران در سرزمین های دیگر هم پس از گشوده شدن آنها به دست سپاهیان اسلام کن اشتها و کوشکا و نیایشگاه ها چنین شده است.(مسجد امر مسجد اموی ایاصوفیه)»
با اینکه از آغاز سده سوم هجری و با گسترش شهرها و روستاها، مسجدهای با شکوه و بزرگی در بیشتر شهرها (با تهرنگ شبستانی بومسلمی) بنیاد گردید اما هرگز گنبدخانه و ایوان (یا پیشان) و سرپوشیدههای کشیده (طنبی) که با دگرگونی و کست افزود آتشکدهها و گیریها و مهرابهها پدید آمدهبود کنار گذاشته نشد و با پیوستن شبستانهای چهلستون کمکم هر یک از آنها جای خود را در مسجدهای ایرانی پیدا کرد و چون یکی ازاندامهای مسجد پابرجا ماند، گنبدخانه و چهارطاقی با زمینه چهار بر هم اندازه و گوشههای راست، تهرنگ شایسته و درخوری برای برگزاری نماز داشت، که تنها می بایست دهانه روبروی قبله آن را ببندند.
گنبدخانه ها گاهی چون کوشکی تک و آزاد (بی مرد گرد) برای مسجد ساخته میشد، (مسجد جامع بروجرد، مسجد جامع گلپایگان) پیش از گسترش و بسیاری دیگر و گاهی مردگرد پیرامون آن هم (که میتوانست به جای پشت بند رانش گنبد را به خوبی بگیرد) ساخته می شد. سه بخش مردگرد (در یک اشکوب و گاهی در دو نیم اشکوب به گونهی کمرپوش) ویژه زنان بود، از بخش پشت محراب آن بیشتر برای نگهداری قرآن بهره می گرفته، یکی از نمونههای خوب این گونه گنبدخانهها شبستان کهن مسجد میدان ساوه است که به روزگار صفویان محرابی زیبا با گچتراش رنگین بر آن افزودهاند (که خوشبختانه تاکنون مانده و آسیب چندانی ندیده اما محراب زیبای دیگری که در گنبدخانه مسجد جامع همان شهر است گزند بسیار دیده و پارهای گچ تراش آن را کنده و دزدیدهاند). پیشان یا ایوانِ که بر گیره آن گیری یا ایوانِ تابستانی بوده و در سوی نسار و پشت به آفتاب ساخته میشده نیز تهرنگ درخوری برای برگزاری نماز داشته، چون سه بر آن دیوار بسته و یک بر آن باز است و اگر درگاهی در دیوار و رو به قبله آن باز بوده به سادگی آن را می بستند تا جای محراب را بگیرد (مسجد نیریز، مسجد گناباد، مسجد فردوس و دیر زمانی پس از آنها مسجد علیشاه گیلانی یا ارگ علیشاه تبریز).
(در مسجد های تازهسازتر می بینیم که پیشان در پیش گنبدخانه جای گرفته و دیوار روبه قبله آن به گنبدخانه باز شده و کم کم در یک، دو یا سه بار دیگر مسجد هم ساخته شده و آن را چهار ایوانی کرده است) .
سرپوشیده های کشیده که بیشتر یک دهانه بزرگ در میان و چند ایوانچه یک یا دو اشکوبه یا کمرپوش در دوسو داشته جای شایستهای برای برگزاری نماز بوده (بخش زنانه مسجد بیشتر در اشکوب و بالای کمرپوش یا ورکد، غرفه، جای داشته) مسجد ملا عبدالخالق یزد، مسجد سید محمد عقدا، شبستانهای دوسویه گنبدخانه جامع یزد و شبستان جامع اصفهان (که محراب نامآور الجایتو در آن جای دارد) نمونههای خوبی از این گونه شبستانها است اما بهترین و در خورترین اندامهای مسجد ایرانی، شبستان چهل ستون است که میبینیم بخش بزرگی از مسجدها را در بر میگیرد.
شبستان چهلستون (یا ستاوند) چون دهانههای کوچکی دارد و طاقها (اگر پوشش سغ آن باشد) در کنار هم جای گرفته (و رانش همدیگر را از میان میبرد) کمتر بیم ویرانی و فروریختن آنها میرود و گسترش آن هم با (افزودن رده ستونها) بسیار آسان است.
مسجدهای شبستانی (که نمیدانیم از کجا به مسجد عربی نامور شده) میانسار و پیشگاه سرگشاده بزرگی در میان دارد و پیرامون آن را شبستانهای چهلستون و ستاوند گرفته و در بیشتر آنها (پس از نخستین سده هجری) دهانه میانی رو به قبله و دهانه روبروی آن (که بیشتر در آیگاه مسجد است) پهن تر و گشاد تر از دهانه های دیگر است. این تهرنگ آشنا در ایران پیشینهای بسیار کهن دارد و نمونه های بسیار روشن آنرا در سراهای باستانی سیستان میتوان دید که اگر دیرینگی بنیاد آنها استوار نبود گمان میرفت که این شهر کهن، شهر مسجدهای شبستانی بوده و از دیگر ساختمانهای درونشهری بهرهایی نداشته است.
در آغاز سده سوم هجری که ابومسلم در خراسان به پای خاست و به براندازی امویان کمر بست، مسجد باشکوه و بسیار بزرگی در پایگاه خود، نیشابور بنیاد کرد که میگویند شش هزار تن می توانستهاند در زیر سرپوشیدههای آن نماز گذارند و نزدیک ۸۰ هزار گز زیر ساختمان آن بوده است. اگر این گفته را گزاف بدانیم و بپذیریم که این مسجد تنها ۶۰۰ تن نمازگزار را پذیرا میشده، با نگرشی ژرف به شیوه ساختمانی آن روزگار (با پیلیاها و دیوارهای ستبر و دهانه های کم پهنای سرپوشیده) باز هم درمییابیم ساختمان و بنیادی شگرف بوده که پیش از آن مانند نداشته است. در آن روزگار نهتنها در نیشابور که در بیشتر شهرها و شهرکها و روستاهای نامآور ایران مسجدهایی چون مسجد ابومسلم (شاید هم به دستور وی) با اندازههای کوچکتر بنیاد شد که نشان آنها را در جامع ساوه، ابرقو، یزد، (که شادروان ماکسیم سیرو پیش از ویرانی آنرا بازنگاری کرده) نایین و میبد میبینیم و تهرنگ برخی از آنها پس از کاوشهای باستان شناسی در اصفهان و اردستان و شهرهای دیگر نیز به دست آمده است.
از سده سوم تا چهارم و آغاز سده پنجم هجری بیشتر مسجدهای ایران به همین شیوه بنیاد میشده اما هر روز بر زیبایی و نغزی آن میافزودهاند تا به روزگار آل کاکویه که نغز کاری به والاترین پایه خود میرسد (شبستانهای جامع اصفهان به روزگار آلبویه و آلکاکویه) و سخنی گزاف نیست اگر بگوییم هرگز دیگر هنر ما بدان پایگاه والا دست نیافته است. در همان روزگار در برخی شهرها و روستاها مسجدهای کوشکی (با گنبدخانه تک) نیز بنیاد می شده که نام آورترین آنها جامع بروجرد است .
میگویند به روزگار بودلف عجلی، وزیر او حمویهبنعلی، آتشکده بروجرد را بازپیرایی و مسجد کرده است اما با نگاهی به نمای دیوارهای گنبدخانه آن (که در پایین به آجرهای تازه، نماسازی شده و آجرهای یک ارشی کهنه در بالا و روی آنها به کار رفته) می توان گفت که بیگمان ساختمان آتشکده ویران یا نیمه ویران بوده و حمویه با بهرهگیری از مصالح آماده که پیرامون آن ریخته بود بر روی شالوده استوار سنگچین آن مسجد را از نو بنیاد کرده است.
از سده پنجم هجری کم کم گنبدخانه در کنار مسجد شبستانی و بیشتر در پشت ایوان یا پیشان بنیاد می شود که گاه گسیخته و گاه پیوسته بوده است.
خواجه نظام الملک چند چشمه از ستآوندهای شبستان جامع اصفهان (و شاید هم صفه صاحب) شب را برمی دارد و به جای آن گنبدخانه میسازد و در همان روزگار تاج الملک فیروزان شیرازی (که با او هم چشمی و ستیز داشته) روبه روی درگاه مسجد، گنبدخانه دیگری بنیاد میکند، که هیچ کدام از این دو هنوز اندام پیوسته مسجد به شمار نمیرفته است اما پیشان یا ایوان پیش از آن جای ویژه خود را در مسجد گرفته بود. چنانکه می دانیم در همین مسجد صاحب بن عباد (در سده چهارم) میانوار شبستان بزرگ را بازسازی یا بازپیرایی کرده و چهره پیشآن بدان داده است که تا امروز هم (با این که دیگر چیزی از آن برجای نمانده) به صفه صاحب نام آور است.( یکی از پژوهشگران گرامی جوان کرده است صاحب که پیش نام بزرگان به جای خداوندگار و خواجه می آمده همان خواجه نظام الملک است.)
دوستان گرامی و ارجمند نگارنده آقایان مهندس شیرازی و مهندس دانشدوست که هردو از پژوهشگران ژرف نگر ما به شمار میآیند در جامعه اردستان و جامع فردوس پیلپاهای چهارپری یافتهاند که طاق سنگین پیشان بر آنها می نشسته و نشان می دهد که پیش ازسده پنجم دستکم پیشان بزرگ، جای خود را در مسجدهای ایران باز کرده، اگرچه هنوز نشانی از سه ایوان دیگر (مانند مسجد چهار ایوانی) در مسجدهای کهن نیافتهایم. گمان کردهاند که مسجد جامع زواره کهنترین مسجدی است که از آغاز به گونه چهارایوانی بنیاد شده اما بازدید سردابهای کهن که زیر راسته درآیگاه آن است (و بسیار به سردابه مسجد سر کوچه محمدیه نایین می ماند) دشوار میتوانیم آن را بپذیریم.
نشان مسجد دو ایوانی را بیهیچ گفت و گو از سده هفتم در دست داریم. خوشبختانه دو ایوان مسجد زوزن هنوز بر پای است و پس از آن مسجد فریومد را میبینی که دو ایوانی ساخته شده و شگفتا که این گونه مسجد تنها در استان خراسان دیده میشود و اگر در استانهای دیگر هم باشد، در آغاز چنین نبوده، و در پی دستکاریها و کست افزودهای تازه چنین چهرهای به خود گرفته است. چنانکه بیشتر مسجدهای چهار ایوانی امروز هم مانند جامع اصفهان و مسجد نو شیراز از آغاز شبستانی بوده که چند دهانه از شبستانهای چهار بر آن را برداشته و به جای آن ایوان ساختهاند. به همین گونه در مسجد جامع ساوه دو ایوان پدید آمده که (روبروی هم نیست) و روبروی پیشانی مسجد علویان نایین ایوانی کمرپوش (دو اشکوبه) ساختهاند که گمان میرود بنیاد آن کهن باشد و در سده هشتم (همزمان با کمر پوشهای شبستان) دو اشکوبه شدهاست. مسجد جامع سمنان یک ایوان در پیش گنبدخانه دارد که پیش از سده هفتم روبروی شبستان کهنتر (ابوحرب بختیار ممدوح منوچهری) ساخته شده است اما مسجد جامع یزد هم (بخشی را که میر رکنالدین در سده هشتم بنیاد کرده) باز یک ایوانی است با اینکه بیشتر مسجدهای همزمان آن (یا نزدیک در به زمان بنیاد آن) چون مسجد جامع ورامین چهار ایوانی است.
مسجد یک ایوانی تا یکی دو سده پیش ساخته میشده، چنان که مسجد جامع رجبعلی درخونگاه و مسجد جامع تهران نیز چنین است . روبروی پیشانی هر دو مسجد به جای ایوان، شبستانی تابستانی در زیرزمین و روی آن مهتابی ساختهاند که شاید یادگاری از مسجدهایی کهن ری باشد که بدبختانه هیچ نشان و آگاهی از آنها در دست نداریم.
از سده نهم هم مسجد یک ایوانی (مسجد جامع نو یا مسجد امیر چقماق یزد) داریم که در نگاه نخست، چهار ایوانی می نماید اما جز پیشآن مسجد که میتوان آن را ایوان نامید سه دهانه بزرگ دیگر درآیگاه مسجد است و نمی توان نام ایوان بر آنها نهاد. (مسجد جامع ورامین هم که پیش از آن ساخته شده چنین است و تنها نمای چهار ایوانی دارد.) پس از سده هفتم بیشتر مسجدها به جز چند نمونه که از آن سخن رفت چهار ایوانی است از این پس دیگر مسجد چهار ایوانی چنان به چشم آشنا شده بود که اگر مسجدی چنین نبود گونهای کاستی برای آن به شمار میآمد.
گنبدخانه و مقصوره و پیشآن یا ایوان و ایوانچه و ورکت غرفه و شبستان چهلستون و ستاوند سرپوشیده و کشیده یک اشکوبه و دو اشکوبه و کمرپوش پیرامون سرایی سرگشاده و پیشگاه و مهتابی و گاهی سرداب یا شبستان زیرزمینی و مناره و گلدسته درگاه تا سردی به گونهای شایسته و نقض به هم پیوسته و بافت مسجد را میپرداخت. کمکم دیوان و دهانه درآیگاه مسجد را که بیشتر آزاد بود با اسپری بسته از بیرون جدا کردند. میان کنه( فرورفتگی درآیگاه و سردر با درازای دو برابر پهنا که بیشتر با نیم گنبد(کنه پوش) پوشش می شود.) درگاه و ایوان پیش آن هشت یا کریاسی جای میگرفت روبروی درگاه بزرگ آن بسته یا پاچنگ (پنجره یا روزنی که پای ان بسته است و به زمین نمی رسد) بود و از گذر آزاد و یکراست به درون مسجد پیشگیری می کرد و بیشتر این پاچنگها هرسین (شبکه) بود که از خشت پخته یا کاشی به گونه فخرومدین (پر و تهی) آراسته میشد و گذریان برای درآمدن به درون مسجد میبایست از یک یا دو دالان یا راهرو که در دو سوی دیگر هشت بود و بروار ایوان به شمار میآمد بگذرند این راهروها به اندامهای وابسته مسجد چون خانه نگهبان و چراغدار و گاه شناس و اذان گو و پادیاو یا وضوخانه و حوض خانه و آبریز راه داشت (که پیش از این، همه در بیرون مسجد و جدا از آن جای داشتند) .
در ایران زمین از دیرین روزگار در پیش نیایشگاه و بیرون از آن جایی برای شستشو فراهم میکردند که نیایشگر و نمازگزار پیش از آنکه به نیایشگاه در آید پلیدیها را از خود بزداید و با شستن اندام و سر و تن و پوشیدن جامه پاکیزه و بستن پنام آماده نیایش شود.
درمیان دینهای آسمانی و آیینهای یکتاپرستی دین راستین خدا (اسلام) بیش از همه و همه جا بر پاکیزگی پای فشرده است و به گروندگان اندرز داده که همیشه خود را پاکیزه نگه دارند. بزرگان دین و هم کیشان درست باور ما از آنگاه که از خواب کوتاه خود بر میخواستند تا دیرگاه شب که دمی چند چشم گرم میکردند یک دم این فرمان بزرگ پروردگار را آسان نمیگرفتند و درباره برخی از شب زندهداران میگویند که ایشان با همان وضوی که در شامگاهان میساختند دوگانه بامداد را می گذاردند و نیازی به بازشویی خود نمیدیدند. پیداست که در چنین آیینی، بودن پادیاو یا وضوخانه و گرمابه در کنار و نزدیک خانه خدا در بایست بود.
در نیایشگاه های کهن پادیاو را در پیش درگاه اما در ژرفا می ساختند تا نمای درگاه به خوبی آشکار باشد و پیش دید را بگیرد (شاید هم چون در بیشتر شهرها آب روان روگذر کمیاب بود و ناچار از آب کاریزها و پایابها بهره میگرفتند سرای پادیاو را در زمین میکندند تا همتراز کار کاریز شود- آب آن آفتابی شود).
تا چندی پیش این پادیاوها یا گودال باغچه ها هنوز دیده می شد. در پیشخوان جامع یزد در پای درگاه پادیاوی بود (اکنون پوشیده و انبار شده است) که کاریز یکی از روستاهای نزدیک شهر (پیش از اینکه بخُشکد) از آن میگذشته و در آنجا آفتابی می شده، پس از خشکیدن کاریز، آبگیری نزدیک سردر مسجد ساخته بودند که در گاه بلند و بسیار زیبا در آبگینه خود بار مینمود (گویا این گودال باغچه کهنترین ساختمان مسجد بوده چون جعفر بن محمد جعفری در تاریخ یزد می نویسد «بین المسجدین میان مسجد گرشاسب و مسجد میر رکن الدین، گنبدی کهن بود که در پیش آن درگاه را ساختند...» این گنبد اکنون هشت یا کریاس مسجد است و معمار هنرمند با نغز کاری بسیار، چنان کجی و نا همرونی آن را با دیگر اندامهای مسجد سازگار کرده که کنجکاوترین بازدیدکنندگان هم ناسازی آن را در نمی یابند).
اینگونه گودال باغچه ها در یزد، نایین، اردستان، زواره، کاشان و بسیاری دیگر از شهرها دیده میشود. در مسجد ملک کرمان و جامع سمنان و جامع قزوین در میانسرا و پیش گنبد پادیاو بوده که اکنون همه را از خاک انباشته و هامون کرده یا پوشاندهاند. از جای گرفتن پادیاو (پایاب) در میانسرای سرگشاده و پیشگاه درونی پیداست که پس از گسترش مسجد و افزودن اندامهای دیگر بر آن، انجام گرفته و گرنه نمیشد از آنها چون پادیاب کار گرفت.
نماز گزار یا کسی که میخواسته به درون مسجد پای گذارد میبایست پاک باشد و مردم دیندار تا بدانجا بدین آیینهای پایبند بودهاند که هیچ ساختمانی را به مسجد نمی چسباندند. پیرامون مسجد همیشه گذر و بازار و کوچه سرپوشیده (ساباط) بود تا آلودهای نتواند در کنار آن درنگ کند.
در بازارچه هایی که به باروی مسجد میپیوست دوکانها را به بارو نمی چسباندند و به جای رده دوکانها طاقنمایی میساختند که پاسخگوی دهانه دوکانهای آن سوی بازارچه باشد (جامع ورامین- جامعه یزد و …) همچنین اگر مدرسهای در کنار مسجد بنیاد میشد پیوسته به بارو و دیوار مسجد به جای اتاق (که در آن خوراک می پختند و می خوردند و می خفتند) راهرو میساختند (هرچند آن سو پناه و آفتابگیر و بهترین جا برای زندگی و نشیمن بود مانند مدرسه پیوسته به جامع اصفهان).
یکی از اندامهای وابسته به مسجد، روغنگیری و روغنکشی بود که روغن چراغهای آن را فراهم میکرد و چون بخشی از این کارگاهها خراس بود ناگزیر با میدانچه یا کوچهای از مسجد جدا میشد (جامعه یزد جامع اصفهان) همچنین گرمابه و خانه نگهبان.
یکی از کارهای محتسب این بود که نگذارد اگر کسی جامه چرب و آلوده به تن داشت بر سکوی درگاه مسجد بنشیند و از خفتن و پرسهزدن در مسجد پیشگیری کند، در آبریزگاه را بر روی مردم کوچه و بازار (جز نمازگذاران در پنج گاه نماز) ببندد. پس از آن که هشت کریاس و دالان و راهرو به مسجد افزوده و گذر آزاد و یکراست به درون آن بسته شد اندامهای وابسته را در آن، بر راهرو که به مسجد نمیپیوست و حوضخانه و وضوخانه را (که بیشتر دوگانه و دور از هم یکی مردانه و دیگری زنانه بود) در پایان راهرو و آبریزها (باز هم جدا و در واشدگی که به وضوخانه راه داشت) جای میدادند (مسجد امام قزوین، اصفهان و سمنان و…)
میانسرا و پیشگاه درونی مسجد با استخر بزرگ و پرآب و گهگاه جوی آب روان و باغچههایی با درختان کشن و سایهافکن ،نمازگزاران و مسجدیان را به یاد بهشت میانداخت (افسوس که بیشتر آنها از میان رفته است)
در بیرون مسجد و در پیشگاه آن نیز دربندی به نام پیشخوان یا جلوخان جای داشت که بیشتر ساختمانهای وابسته، به آن می پیوست( جامع یزد، مسجد مظفری کرمان، مسجد امام قزوین، بروجرد و…) گاهی در پیش درگاه مسجد نیز آبنما می ساختند ( جامع ورامین) در برخی از شهرها و روستاها مسجدهای هست که میان سرای سرگشاده و پیشگاه درونی ندارد، اما باز اینگونه مسجدها هم برو نگران نیست و پیرامون آنها را باغ و چمن گرفته و با بارویی با کوچه و گذر از دیگر ساختمان ها جدا می شود، (مسجد کبود تبریز، مسجد ملارستم مراغه و…). و یا در کنار آن میدان و واشدگاهی است که آن را از داشتن میانسرا بینیاز میکند( مسجد شیخ لطف الله) و چند مسجد انگشت شمار هم هست که جز برفانداز سرگشادهای در میان یا کنار خود ندارد (مسجد ملا عبدالخالق یزد، مسجد قنبرعلی خان تهران ) در این گونه مسجدها بام جای سرگشاده را میگیرد اما برف انداز چیزی است که هر مسجدی ناگزیر از داشتن آن است و نیز مسجدی که ویران شده و یا بیم ویرانی آن میرود چون نیک بنگریم می بینیم برف اندازش گرفته شده یا باغچه هایش (که در درون، کار برف انداز را می کرده) از میان رفته است.
اگرچه در اینجا نمی خواهیم از شیوه معماری و نیارش و آمود و آذین مسجد ایرانی سخن بگوییم (و اگر بخواهیم این نوشته نه هفتاد که هفتصد من کاغذ میشود) اما دریغ است که از مسجد نامی به میان آید و از مسجدهای تیرپوش (با آسمانه تخت) یادی نکنیم.
در شهرهای سردسیر و روستاهای کوهستانی (که ریگ بوم است و خاکش پوشش سغ را دشوار میسازد) بیشتر مسجدها با ستونها و دیرکهای چوبین و پوشش تخت (با فرسب و تیر و تیرچه و سرشاخه و قدره و پرورز و پردی و لنبه) بنیاد شده که زیباترین و با اندام ترین آنها مسجد پرذله (میان ده) ابیانه، مسجد طزرجان و نبادک یزد (که ویران و نوسازی شده) و مسجدهای ملارستم و معزدالدین مراغه و مسجد مهرآباد و گزاوش و گنبد بناب و همچنین مسجد میاندوآب و مسجد خوانسار می باشد.
در مسجد ملارستم با شگفتی میبینیم که رده ستونها درست در راسته محراب گذاشته شده (در جایی که میبایست در پیش محراب میانوار و دهانه و کوچه باشد) اما چون نیک بنگریم، در می یابیم که معمار و هنرمند این مسجد خواسته است تا بام را چون خرپشته شیبدار کند، بدین گونه که ستون میانی را بلندتر گرفته و اندک اندک هرچه به دیوار نزدیک میشود از بلندی ستون ها کاسته است.
سر ستونها، پرورزبندیها (قاب سازیها) و تیر گمهای مسجد ابیانه و طزرجان را تنها باید به چشم دید که چه نغز و بهنجار است، چه، نغزی و مردم واری مسجدهای ما همه دیدنی است نه شنیدنی.
منبع: کتاب معماری اسلامی ایران، تالیف استاد پیرنیا، فصل مسجد.