شیوه کار
زرینفام شیوه لعاب روی نقش است که در آن رنگیزه در یک آتش گیری ثانویه، در دمایی کمتر از دمای اولیه، روی سطح لعاب محکم و حرارت دیدهای بهکارگرفته میشود. بههرحال، لعاب زرینفام، برخلاف انگیزههای مینایی، بهعلت ضخامت ۱ میکرونی (۱ میلیونیم متر) ، نامحسوس است.
توضیح مختصری از رنگیزه و آتش گیری آن به این قرار است: خود رنگیزه شامل مخلوطی از ترکیبات نقره و مس است که بهنحوی مناسب خرد شدهاند، به ضافه یک واسطه خاکی و نسوز و مقاوم در مقابل حرارت، که بر سطح لعاب حرارت دیده آمادهای کشیده میشود این قطعه در دمای حرارت میگیرد که لعاب تا حدودی نرم شود، و البته نه آنقدر که واسطه خاکی بچسبد. طی این آتش گیری، یا در مدت خاصی از آن، هوادهی به آتش، برای ایجاد یک اتمسفر کاهشیافته، به وسیله تولید گاز منوکسید کربن، محدود میشود. این گاز متغیر از هر منبع قابل دسترسی اکسیژن میگیرد، و ترکیبات نقره و مس، که در طی گرمایش به اکسید تبدیل شدهاند، اکسیژن خود را از دست میدهم و به شکل لایهی فلزی نازکی در لعاب رسوب میکنند وقتی آتش گیری به پایان میرسد، واسطه خاکی با صیقل دادن زدوده میشود، و لایه زرینفام جلوهگر میشود: نازکی لعاب زرینفام انعکاسهای رنگارنگ و صدف گونهای ایجاد میکند که ارزش آن بههمین دلیل است (نک: تصویر رنگی ۱۵) .
رنگ لعاب زرینفام به چند عامل بستگی دارد، مخصوصاً به نسبت نقره و مس، ترکیب لعاب و دمای ضمن آتش گیری نقره نقره معمولاً یک تهرنگ زرد و مس تهرنگ قرمز دارد.
خوشبختانه، شرحی درباره ساخت سفال باقیمانده است که، در سال ۷۰۰، به وسیله ابوالقاسم، برادر یوسف از خانواده ابوطاهر، که حداقل طی چهار نسل تولید سفال زرینفام را در کاشان بهعهده داشتند، نوشته شدهاست مفت یوسف ابوالقاسمی به آخرین نسل مذکور تعلق دارند؛ ابوالقاسم، که شاید برادر کوچک هر دیدهاست، به شغل سفالگری نپرداخت، اما بهعنوان تاریخنویس از دربار مغولان در تبریز سر درآورد؛ در آنجا وی، در کنار مشاغل دیگر، در خلق کتاب تاریخ جامعالتواریخ، که صدراعظم مغولان، خواجه رشیدالدین، بر آن نظارت داشت، همکاری میکرد وی در انتهای اثری درباره سنگها و عطریات و سایر اجسام، ضمیمهای دربارهی هنر سفالگری اضافه میکند که در آنجا از این هنر بهعنوان نوعی کیمیاگری تعریف شدهاست. این متن اطلاعات مفصلی دارد درباره مواد مورد نیاز، جغرافیای منابع آنها، و نسبت مقادیر موادی که باید ترکیب شوند، همینطور شرحی سودمند و قابلاستفاده از روشهای تولید و تعظیم. ترجمه و تفسیری بسیار عالی از این اثر توسط دکتر جیمز آلن به چاپ رسیدهاست، و در شرح مطالب بعدی از این متن، بهعنوان مأخذ، استفاده خواهد شد.
بدنه ظروف و کاشیهای سفالی از خمیر شیشهگری کوارتز تشکیل میشود که ترکیب آن چنین است: ۱۰ قسمت کوارتز (از سنگ ریزهای یافتشده در بستر رودخانهها) ، که بهدقت خرد و الک شدهاست، و یک قسمت مخلوط لعاب، که باعث چسبندگی ذرات کوارتز به یکدیگر میشود. میزان لطافت خمیر، نسبت بهاندازه کالای موردنظر، متغیر است نکته در مورد قطعات بزرگ، برای اینکه جریان هوا از میان مواد ترکیبشده راحتتر عبور کند، ۱ لایهی ضخیم گل رس به کار میرود تا همه قسمتها بهطور یکنواخت خشک شود؛ درنتیجه، از موج و ترک برداشتن سفالین ویر بود که ناشی از اختلاف درجه انقباض اجزاء آن است، جلوگیری میشود نکته در مورد کالاهای کوچک، امکان استفاده از ۱ خمیر ظریفتر و فشردهتر وجود دارد.
لعاب از مخلوطی مساوی از کوارتز خرد شده و خاکسترهای ۱ گیاه صحرایی، عمدتاً حاوی نمکهای قلیایی، تشکیل میشود اینها بهعنوان گداز آوری عمل میکنند که باعث میشود در حرارتی قابلکنترل، کوارتز بهصورت شیشه درآید. این ۲ بهتنهایی فقط ۱ لعاب شفاف به وجود خواهند آورد؛ بنابراین، آنها را با یکدیگر حرارت میدهند و محصول ذوبشده را به داخل آب میریزند. این کار سبب میشود شیشهای که به دست آمدهاست از از بین برود. این ذرات، قبلاز استفاده، درون آب، بیشتر بهصورت معلق و خردشده هستند. با افزودن مقدار کمی اکسید قلع که از حرارت دادن قلع و سرب با یکدیگر ساختهشده است به این مخلوط، لعاب سفید ماتی شکل میگیرد. این لعاب را میتوان با افزودن موادی به رنگهای دیگر نیز درآورد: مثل اکسیدهای مس که رنگ فیروزهای میدهد یا که بالد که رنگ آبی تیره به وجود میآورد. در آثاری با کیفیت فوقالعاده معمولاً، با اضافه کردن اکسید قلع لعاب فیروزهای را بهصورت مات میساختند؛ و این در حالی است که آبی لاجوردی، ۱ رنگ شفاف تقریباً ثابت و تغییرناپذیر است. گاهی اوقات ۲ لعاب رنگ و لعاب قلع سفید در سطوح و قابهای شعاعی با هم تلفیق میشوند.
ابوالقاسم شکلگیری ظروف را به این نحو تعریف میکند: جسدی ترکیب کننده… نیکو بسرشتند مانند خمیر و یک شب بگذارند تا نیک مخمر شود. بامداد نیکو به دست بزنند و استاد بر سر چرخ به آلات لطیف سازد. و بنهند تا نیم خشک شود. آنگاه هم بر سر چرخ بتراشند و لعاب بر آنجا نهند و چون خشک شد به کرباسی به آب ترک کرده نیک بشویند تا رخت ها برو مستوی و ناپیدا شوند. چون خشک شد به پلاسی درشت بمالند تا پاک و نرم شود.
چنین شرحی تا حدود زیادی مسائل را روشن میکند، مخصوصاً درباره تراش و صیقل دادن سفال در حالت خشک و نیمهخشک. این توضیح میتواند فقط در مورد دیوارههای فوقالعاده نازک بسیاری از ظروف، که نمیتوان مستقیماً روی چرخ سفالگری انداخت، درست باشد؛ برشهای عمودی بسیار زیبا و ظریف بسیاری از قطعات را نیز احتمالاً به این طریق به انجام میرسانده اند. ابوالقاسم در مورد کاربرد قالب ذکری به میان نیاورده است، هرچند اشیای باقیمانده (بهطور مثال تصویرهای ۲۴، ۳۱، ۳۳-۳۶) بر گستردگی استفاده از این روش ساخت دلالت میکنند. از قالب هم برای ساخت بشقاب و ظروفی مانند آن و هم برای کاشی استفاده میشد. فرایند شکلگیری کاشی دارای کتیبههای برجسته، میبایستی کموبیش پیچیده بوده باشد. ظاهرا قالب جداگانهای برای شکلگیری بدنه اصلی کاشی به کار میرفت و قالبهایی هم برای قسمتهایی نظیر کنارههای تزیینی، که برای هر کاشی این قالب را تکرار میکردند. سپس، حروف کتیبه را بهطور جداگانه شکل میدادند. این حروف از روی طرحی، احتمالاً کاغذی، بر روی سطح کاشی گل گرفته منتقل میشد. تعداد کمی قالب کاسه، یا نمونههای اولیه که قالبها از روی آنها گرفتهشده، شناسایی شدهاست که همگی از خاک رس حرارت دیده بدون لعاب ساخته شدهاند.
کالای تکمیلشده بهمحض خشک شدن، برای لعاب گیری آماده بود. دلیلی ندارد که مانند دکتر آلن چنین فرض کنیم که آتش گیری یکبار انجام میشدهاست. زیر ابوالقاسم در این خصوص ذکری نکردهاست، و در حقیقت و ظروف مینایی را ظروف دوآتشه مینامد، که میرساند آتش گیری لعاب بایستی اولین آتش گیری بوده باشد. لعاب بهصورت مایع به کار میرفت، و اضافات باقیمانده، قبلاز آنکه قطعه موردنظر براثر نور خورشید خشک شود، قطرهقطره از آن میچکید.
در این مرحله است که از رنگهایی غیر از لعاب زرینفام استفاده میشد، زیرا ظروف زرینفام مورد بحث ما معمولاً لعاب سفیدرنگ مات دارند و رنگها، مانند ظروف منقوش زیر لعاب، مستقیماً روی بدنه زده نمیشوند. اکسید مس برای رنگ فیروزهای و اکسید کبالت برای رنگ آبی تنها رنگآمیزیهای مورداستفاده اند و با کمی آب مستقیماً روی سطح پودر مانند خشکی لعاب خام کشیده میشوند؛ درست مانند شیوه سفالینههای اروپایی دلفت به رنگ آبی و سفید و مایع الیکا با یک لعاب مات و تزیینات فراوان. رنگ فیروزهای متغیر و بیثبات، و متمایل به کمرنگی و محو شدگی است؛ درحالیکه عملکرد نیرومند رنگ لاجوردی بهعنوان یک گداز آور، گاهی اوقات سبب میشود که بر سرتاسر سطح لعاب جاری شود؛ مخصوصاً روی کاشی که از این زنگ استفاده فراوانی میشد. از رنگ فیروزهای اکثراً برای رنگآمیزی قسمتهای کوچک، مانند پوشاک ها یا بالای گلها، استفاده میشد؛ یعنی قسمتهایی که احتمالاً در مراحل بعدی، با استفاده از رنگ مایع زرینفام، بهطور دقیقتری مشخص میشدند. رنگ لاجوردی، چنانچه با غلظتی بیشاز حد استفاده نشود نیز گل ویژگیهای خود را حفظ میکند و برای ترسیم خطوط اصلی قابهای تزیینی و کارتنها، و برای جزئیات دقیق و کامل طرح، بکار میرفت. درمورد کاشی، این رنگ برای رنگآمیزی کتیبههای برجسته استفاده میشد.
نخستین آتش گیری، گرچه در دمای زیر ۱ هزار درجه سانتیگراد است، طبق گزارش ابوالقاسم بیگل در حدود ۱ هفته به طول میانجامد که شامل دوره سرد شدن نیز هست. این مرحله نیز به کورهای بزرگ دارد.
ابوالقاسم همچنین اظهار میدارد که هر ۱ از ظروف در قالب سفالین خود نگهداری میشود که بر روی گل میخ بلندی که بر دیواره کوره نصب شدهاست، قرار دارد نکته باقیمانده هایی از این گل میخها و دیوارههای کوره، با ردیفی از سوراخهایی که به اندازهی گل میخواست، در نقاط مختلف ایران یافت شدهاند؛ و این طریق، معمول و متداول بودهاست.
ظروف یا کاشیهایی که از آتش گیری اولیه بیرون میآیند، به وسیله لعاب سفیدرنگ مقاومی، با رنگبندی در نقاط مناسب، پوشیده میشوند، و برای نقش زرینفام آمادهاند. علاوهبر ترکیبات فلزی که قبلاً ذکر شد، رنگیزه مقدار کمی هم ترکیبات آهن و سولفور دارد که با سرکه و آب انگور رقیق میشود و به احیا کمک میکند. این لعاب، که مقاوم و سخت است، این امکان را به وجود میآورد که نقوش از میان رنگیزه زرینفام رقیق روی آن خراشیده شوند.
ابوالقاسمی گوید که آتش گیری ثانویه در کورهای مخصوص… ۳ شبانهروز دودی نرم میدهند تا رنگ به آتشی بگیرد، و چون سرد شود برون کنند و به خاک نمگین بمالند صبغی مثل زر برون آید و… که مثل زر سرخ درخشد و مانند روشنی آفتاب درخشان)
طبق توضیحات پیکو لپاسو درباره ظروف زرینفام ایتالیای اواسط قرن شانزدهم، و تجربیات آلن-کایگر اسمیت، سفالگری که حدود ۲۰ سال در آلدر ماستون، بر کشر، دستاندرکار تولید ظروف زرینفام بود، واضح است که ابوالقاسم روی نکات اصلی شیوه زرینفام تاکید کردهاست. گذشته از طرز تهیه رنگیزه، طرح کوره هم اهمیت زیادی دارد. پیکو لپاسو گزارش میکند که، بنا بر عقیده سفالگران ایتالیایی، همه هنر سفالگری زرینفام بر نحوه ساخت کوره متکی است، تا حدی که این کورهها در اتاقهای بسته نگهداری میشدند. کنترل درجهحرارت و اتمسفر کوره، که عامل اصلی موفقیت این فناوری است، به نوع کوره وابسته بود. میزان اشتباه در هر ۲ بسیار جزئی است؛ برای مثال، درجهحرارت بایستی، در دمایی بین ۶۰۰ تا ۷۰۰ درجه سانتیگراد، تا ۲۰ درجه بالاتر یا پایینتر تنظیم شود. این نسبت احتمالاً با جابجایی نمونههای آزمایشی و ضمن آتش گیری، تشخیص داده میشود.
ملاحظه کردیم که عوامل مهم تا چه حد بیشمار اند: دستورالعمل صحیح برای تهیه رنگیزهی؛ لعابی که باید به اندازهی صحیح در درجهحرارت صحیح نرم شود؛ و کورهای که در آن توزیع حرارت و جریان گازها بهصورت منسجم و یکپارچه انجام گیرد تا بتوان کنترل دقیقی هم بر هوا و هم بر دما داشت با وجود تمام این متغیرها، اشتباههای بالقوه بسیار است. به عقیده کایگر-اسمیت، این ۴ اشتباه، شایعترین آنهاست: آتش گیری کمتر از حد نیاز، آتش گیری زیاد تر از حد نیاز، آتش گیری نامرتب، درز قرمزرنگ. درنتیجه آتش گیری کمتر از حد نیاز، فقط لکه زرینفام کمی فروغی، که انعکاسی ندارد، روی لعابی که در دمای حاصل بهقدر کافی نرم و یکدست نشدهاست، به وجود میآید. آتش گیری بیشتر از حد نیاز، لعاب زرین مات و نازکی ایجاد میکند، زیرا مثل بخار میشود و با گازهای درون کوره از بین میرود. در موارد شدید و حاد، واسطه خاکی به لعابی که بیشازحد نرم شدهاست میچسبد و یک پرداخت بیفروغ مات را ارائه میدهد. در درز قرمزرنگ مس تا حدودی بخار میشود و، به لعاب اطراف نقش، رنگ پس میدهند. رنگهای ناشی از این فعلوانفعال متفاوت است؛ از رنگ قرمز مایل به صورتی در مسیر خطوط طرح، که در بشقاب تصویر رنگی ده دیده میشود، تا لکه قرمز تند که در موارد شدید، باعث محو شدن رنگآمیزی اصلی میگردد. تصور میشود که در ترکیبی از آتش گیری بیشتر از حد نیاز و جریان هوای نامناسب، که احتمالاً با بخار آب موجود در کوره تشدید میشود، چنین وضعی را به وجود میآورد. آتش گیری نامرتب باعث میشود که قسمتی از یک قطعه داغتر از قسمت دیگر آن شود، یا در معرض جریان بیشتری از گازها قرار گیرد که هر کدام از اینها بر روی لعاب زرینفام نهایی تاثیر خواهد گذاشت.
تمام این معایب روی آثار زرینفام ایرانی مشاهده میشود. رنگیزهی زرینفام فقط با پوسیدگی عمده سطح لعاب از بین خواهد رفت، و بههمینترتیب آن قطعاتی که درخشش زرین کم فروغی دارند (و معمولاً بهعنوان رنگ پریده توصیف شدهاند) ، اما لعاب آنها در شرایط خوبی است، احتمالاً نتیجه یکی از دو اشتباه اولیه اند. درز قرمزرنگ نادر نیست؛ با این حال، به دلایلی این نقص غالبا روی کاشیها مشاهده میشود تا ظروف. طبعا، آتش گیری نامرتب روی اشیای بزرگ مخصوصاً کاشیها چشمگیرتر است؛ اگرچه بطور معمول میبینیم که قسمت خارجی یک ظرف، رنگی متفاوت با قسمت داخلی دارد. پخت درونی واسطه خاکی احتمالاً علت درخشش قهوهایرنگ بعضی از ظروف را توجیه میکند که درخششی بدون بازتاب و انعکاس مواد فلزی است.
در بعضی از نمونههای کمیاب، استفاده از شیوه زرینفام به اضافه نقاشی مینایی دیده میشود. در صورت موفقیت، نتیجه آن میتواند بسیار باشکوه و عالی باشد؛ اما ظاهرا چنین آمیزهای بسیار خطرناک است. در بسیاری از موارد، لعاب زرینفام یکدست نیست یا ب نظر میرسد که ابدا درخششی نگرفتهاست. این میرساند که تنظیم درجه و حرارت و اتمسفر مورد نیاز در این ۲ روش تزئینی دشوار بود. احتمالاً در هر ۲ شیوه آتش گیری متوالی لازم بوده و، بهاینترتیب، هزینه اضافه و خطر ضایعه کور برای سفالگر داشتهاست. بههرحال، قطعات موجود، هم به سبک ریزنقش و هم به سبک کاشان، هرکدام شاید حاکی از آن باشد که طی سالها تعداد بسیار اندکی از اینگونه قطعات تولید میشدهاست.
منبع: کتاب سفال زرین فام ایرانی.آلیور واتسون.