کاشی خشت پختهای است که روی آن لعاب داده باشند. قدیمیترین آجر لعابی متعلق به شهر اوروک در کشور باستانی سومر است. این آجرهای لعابدار که به نیمهی دوم هزارهی چهارم پیشاز میلاد بازمیگردند مربوط به ستونهای گلی هستند که میخهای سر لعابی را در آنها فرو کردهاند.
صنعت کاشیسازی و کاشیکاری بیشاز همه در آرایش معماری ایران بهخصوص در بناهای مذهبی بهکارگرفته شده و از ارزش و اعتبار ویژهای برخوردار است. مدارک باستانشناسی نشان میدهد که در هزاره دوم قبلاز میلاد هنرمندان ایرانزمین به ذوب شیشه بر سطح سفالین و نحوهی ساخت آجرهای لعابدار آشنا بوده و از آن جهت آرایش بناها استفاده میکردند.
مدارک بهدستآمده از محوطههای باستانی نشاندهنده کاربرد کاشی در زیگورات چغازنبیل در هزار و دویست و شصت و پنج قبلاز میلاد است. در این معبد کاشیهای زیبایی به رنگهای سفید، مشکی، قرمز و سبز بکار رفتهاست. این کاشیها به شکل مربع قالبریزی شدهاند و در میان برخی از آنها برجستهکاری به چشم میخورد.
همزمان با ساخت کاشی، هنر موزاییک سازی نیز آغاز گردید که از ترکیب سنگهای کوچک و رنگین، طرحها و نقوش بسیار زیبایی پدید آمد. نمونه زیبای آن را میتوان در جام مارلیک متعلق به هزاره اول قبلاز میلاد دید.
هخامنشیان نیز با این هنر آشنایی کافی داشته و از آن جهت آرایش کاخهای شوش و تختجمشید بهره بردند. نقوش بهکاررفته در این دوره انسانی و حیوانی و بهطور معمول در رنگهای سبز، زرد، قهوهای بود. «در دوران پارت این تکنیک شناختهشده بود» «هیل گرا بر» . بررسیها حاکی از پیشرفت لعاب سازی و کاربرد آن بر روی جدار داخلی و خارجی ظروف و تابوتهای سفالین در این دوره است.
کاشی لعابدار دوره هخامنشی
هنر و صنعت کاشیسازی عصر ساسانی شباهت بسیاری به دوره هخامنشی داشت. با این تفاوت که لعاب آنها ضخیمتر بود. در کنار کاربرد آجرهای لعابدار هنر موزائیک سازی نیز متداول شد و هنرمندان و معماران از این دو شیوه جهت آرایش بنا استفاده میکردند. از زیباترین نمونههای بهجامانده میتوان به آثار فیروزآباد و نیشابور اشاره کرد.
موزاییک کاری کاخ بیشابور دوره ساسانی
آغاز کاربرد کاشی در دوران اسلامی بهدرستی روشن نیست اما تحقیقات و آثار بهدستآمده نشان میدهد که در قرون اولیه اسلامی هنرمندان با رموز ساخت کاشی آشنا بودهاند.
آنچه مسلم است کاشی بهعنوان یکی از مهمترین عنصر استحکامبخشی و آرایش ابنیههای مذهبی و غیرمذهبی در دوره اسلامی بشمار میآمد.
اولین نشانههای کاشیکاری به حدود سال چهارصد و پنجاه هجری قمری بازمیگردد. درابتدا رنگی که برای کاشیهای این دوره به کار میرفت رنگ آرامشبخش فیروزهای بود. زیباترین نمونه در مناره مسجد دامغان چهارصد و پنجاه هجری قمری، گنبد سرخ مراغه پونصد و چهل و دو هجری قمری و در شبستان گنبددار مسجد جامع قزوین پانصد و نه هجری قمری. میتوان دید در قرن ششم هجری قمری کاربرد کاشیهای فیروزهای و لاجوردی را رو به گسترش نهاد و از محبوبیت خاصی برخوردار گردید. هرچند که محور اصلی تزیینات بنا در اصل سلجوقی آجرکاری و تزیینات گچی بود، اما حمایت سلاطین سلجوقی از صنعتگران و هنرمندان در قرون پنج و شش موجب رشد و ترقی این هنر ارزشمند شد. تا جاییکه آغازگر انواع فنون کاشیسازی از قبیل کاشیهای زرینفام، معرق و تکرنگ در شهرهای مهمی ازقبیل کاشان، هرات، ری و اصفهان گردید.
کاشی تک رنگ گنبد سرخ مراغه
به اعتقاد پروفسور ارنست کونل در کتاب هنر اسلامی «ابداعاتی که در ابنیه دینی ایرانیان در دوره سلجوقی به عمل آمد تاثیر تزیینی خود را بیشاز همه در نحوه پوشاندن سطوح با کاشی بر جای گذاشت تا در سدههای ششم و هفتم هجری تحولی چشمگیر در صنعت کاشی پدیدار شد. هنرمندان ارزشمندی چون خانواده ابوطاهر کاشانی نقش بسزایی در تولید کاشیهای نفیس زرینفام داشتند.»
علاوهبرآن استفاده از کاشیهای برجسته ستارهای هشتگوش و شش گوش، چلیپا و ششضلعی که حاشیهای آنها با کتیبه آراسته و در وسط با نقوش حیوانی و گلوگیاه تزیین شده بود، رواج یافت و تکنیک این کاشیها شامل لعاب تکرنگ، رنگآمیزی مینایی بر روی لعاب و رنگآمیزی زرینفام بر روی لعاب بود.
به اعتقاد صاحبنظران، کاشان موطن اصلی کاشیسازی در ایران بشمار میرود. «بااینکه هیچگونه حفاری در کاشان صورت نگرفته، کتیبههای روی بعضی از کاشیها همواره با شواهد ادبی تردیدی باقی نمیگذارد که همه اینها (کاشی و سفالینههای زرینفام) از تولیدات کاشان هستند و نسبت کاشی هم به این نوع قطعات و یا ظروف از نام خود کاشان مایه گرفتهاست.» در پی حملات اقوام مغول به سرزمین ایران روند تولیدات کاشی نیز تحت تاثیر قرار گرفت و در واقع، «هیچ نوع کاشی از حدود سالهای ششصد و چهل و دو الی ششصد و پنجاه و چهار هجری قمری برجا نماندهاست.»
پساز بازسازی ویرانیها توسط مغولان، صنعت کاشیسازی نیز احیا گردید. از این دوره میتوان بهعنوان پربارترین دوره تولید کاشی در ایران یاد کرد. کاشی زرینفام جای خود را به تکنیک «لاجوردین» بهصورت تکرنگ داد.
در این تکنیک کاشی را به رنگهای سفید، لاجوردی و در مواردی فیروزهای مهیا میساختند و سپس رنگهای قرمز، سیاه و یا قهوهای را روی لعاب اضافه نموده و برای بار دوم به کوره میبردند گاهی بر روی تعدادی از کاشیها طلاکاری نیز انجام میشد.
در پایان عصر ایلخانی با استفاده از اشکال هندسی در تزیینات بنا زمینه ساخت کاشیهای معرق مهیا شد. هنرمندان تیموری نقش بسزایی در تولید این کاشی ایفا کردند. مسجد کبود تبریز نمونه منحصربهفرد کاربرد کاشی معرق است.
کاشی معرق مسجد کبود تبریز
شیلا بلر در کتاب هنر و معماری اسلامی درباره مسجد مسجد کبود تبریز نوشتهاست «سطوح بیرونی و درونی مسجد کبود فرو ریختهاست ولی هنوز نوع نامعلومی از تزیین کاشی را با کیفیتی عالی نشان میدهد. دیوارههای بیرونی و بخش اعظم دیوارههای داخلی را کاشیهای معرق شش رنگ پوشانده و در بالای آن یک ازاره مرمری وجود دارد که کتیبهای دلنشین همراه با طومارهای گیاهی در آن کندهکاریشده است. چشمگیرتر از همه نقش مایههای سیال اسلیمی و کتیبه هاست که اغلب با رنگ سفید یا طلایی در زمینه آبی سیر و سبز قرار گرفتهاست. سطوح فوقانی و طاقگان اتاق اصلی با کاشیهای ششضلعی لعابی و آبی سیر پوشانده شده، اما کاشیهای محراب ارغوانی آمیخته با طلاست. در پایه قاپ بندی زنجیرهای ورودی مدخل، کاشیهای لعابدار صدفی بهکاررفته که یکی از نمونههای نادر و بینظیر فن کاشیپزی در معماری سده نهم هجری است. در زاویه پشت بندها قطعات قالبی و برجستهکاری شدهای از کاشیهای زیر لعابی منقوش باقیمانده است.»
کاشی لاجوردی مسجد کبود تبریز
از مهمترین مراکز ساخت کاشی معرق میتوان به شهرهای اصفهان، یزد، هرات، کاشان، سمرقند و تبریز اشاره کرد. با خلق کاشیهای معرق و هفترنگ فضای تازه در نماسازی ها پدید آمد.
با استفاده از این کاشیها بسیاری از مساجد و مدارس دورهی اسلامی مانند مدرسه یا قیاسی خر گرده و مسجد جامع گوهرشاد به زیبایی توسط هنرمندانی همچون غیاثالدین و قوامالدین شیرازی زینت یافتند.
در عصر صفویه هنر در رشتههای بسیار گسترده و متعدد (بهویژه آثار ایرانی) از هر جهت شکوفا شد و رونق گرفت. در این دوره بهخصوص در دوره حکومت شاهعباس ساخت مساجد و ابنیههای مذهبی بیشاز پیش در دستور کار قرار گرفت. بهعلت تعجیلی که شاهعباس در ساخت این ابنیهها داشت هنرمندان را به تولید کاشی هفترنگ واداشت.
تولید و گسترش روزافزون این کاشی به آنجا رسید که زینتبخش بسیاری از مقابر امامزادگان و مساجد گردید. در این عصر هنر کاشیکاری معرق وارد مرحله جدیدی شد.
کاشی هفت رنگ مسجد امام اصفهان
گنبد خانه مسجد شیخ لطف الله اصفهان
در این دوره با استفاده از نقوش و گل و برگهای پیچان اسلیمی و درهمتنیده و خطوط زیبای ایرانی بهویژه خط ثلث و با دستیابی به رنگ و لعابهای درخشان کاشی این هنر بهنهایت شکوه و زیبایی خود رسید.
از نمونههای بارز و ارزشمند این دوره میتوان به نماسازی بسیار باشکوه و شگرف شبستان بیمانند مسجد شیخ لطفالله به خصوص در پنجرههای معرق آن و نیز پنجرههای بسیار گسترده با نقشهایی خاص از بندهای اسلیمی در ایوان غربی مسجد حکیم اصفهان و نماسازی دو گلدسته بیهمتای مسجد کبیر یزد اشاره کرد.
در پی رخوتی چندساله پساز سقوط سلسله صفویه هنر بار دیگر در دوره زندیه شکوفا شد. «در این عصر صنعت کاشیسازی دوباره احیا و به رشد خود ادامه داد. چیزی که پیشتر جلوه ابتکاری یافت خشتهای کاشی با نقش زیر لعابی بود که با طیف رنگی تازهای متمایل به صورتی (کاشی زندی) شناختهشده و از کاشیهای دیگر متمایز گشت. از تزیینات معماری این دوره نیمه گلدانی های سنگی نصبشده بر هزارهها و زیر کاشیهای منقوش همراه با نقش گل سرخ است.»
کاشیکاری نیز همانند بسیاری از هنر ها در دوره قاجار رو به افول گذاشت. «کاشیهای منقوش دوره قاجاریه اغلب ناچیز و از نظر هنری فقیرند و چیزی جز تقلید ناقص و بدی از کارهای قرن گذشته نیستند.» نهتنها در این دوره از کاشیکاری برای آرایش ابنیه مذهبی و مساجد استفاده میشد، بلکه زینتبخش بسیاری از کاخها، عمارت اعیانی و دروازههای تزیینی شهرها و نمادهای دولتی گردید.
کاشیکاری قاجاری مسجد نصیر الملک
تصاویر بهکاررفته در این ابنیه عموماً تصاویری انسانها و قهرمانان ملی ایران و سربازان و پادشاهان است.
«در سردر ادارات دولتی نگهبانان با اندازههای طبیعی بر روی آجرهای کاشی یا کارمندان و منشیان جوان خوش لباسی که به طرفی دفاتر کار خود میروند… نقش شدهاند.»
رنگهای بهکاررفته در این دوره اغلب رنگهای تند و روشن میباشد و به لحاظ ورود رنگهای خارجی از قبیل زرد تند و قرمز، تمایل کاشیکاری به رنگهای زیبا و آرامشبخش فیروزهای و لاجوردی کاسته شد. از نمونههای کاشیکاری دوره قاجاری میتوان به کاخ گلستان تهران، نارنجستان قوام و باغ ارم شیراز و سردر باغ ملی تهران و بسیاری از آثار دیگر اشاره نمود.
کاشیکاری قاجاری نارنجستان قوام
خمیر یا ملات کاشی بر حسب مواد متشکله به انواع زیر تقسیم میشود:
الف-کاشی گلی
ب-کاشی جسمی
ماده اصلی تشکیلدهنده این کاشی خاک رس است. (گاهی به خاک رس مخلوطی از خاکستر نرم و ماسه آسیاب شده اضافه میکردند) .
برای تهیه خمیر این نوع کاشی ابتدا خاک رس را سرند میکردند تا از ورود هر گونه دانههای شنی یا سنگی به داخل خمیر جلوگیری شود. زیرا دانههای شنی پساز پخت کاشی به حالت کلوخه درآمده و هنگام تراش ایجاد مزاحمت مینماید اگر دانه آهکی باشد، پساز حرارت دیدن در هنگام تراش یا نصب کاشی با جذب آب ملات یا رطوبت محیطی سبب آلوئکی شدن و شکستن آن میگردد. پساز اطمینان از خالص بودن خاک رس آن را به حالت آخر درآورده به آن آب میبستند و در حدود دوازده ساعت به حال خود رها میکردند تا دانههای روسی بهطور کامل آب را به خود جذب کرده و خیس بخورند گاهی نیز خاک رس آسیاب و سرند شده را با آب مخلوط کرده و ورز میدادند و آنگاه خمیر بهدستآمده را قالب میزدند. این روش به دلیل تهیه آسان و سریع و مرقون بهصرفه بودن آن بسیار مورد توجه قرار گرفت.
این کاشی بهخاطر ترکیباتش از مقاومت بیشتری نسبتبه کاشی گلی برخوردار است. خمیر این کاشی ترکیبی است از نرمه شیشه (سیلیس) ، نرمه سنگ چخماق، گل سرشور. جهت ساخت این کاشی ابتدا سنگ چخماغ را میکوبیدند و آن را به دانههای یک تا شش میلیمتری تبدیل میکردند. سپس به آسیاب برده و آنگاه میشستند تا گل نرم بدست آید. گل را در آفتاب میگذاشتند تا خشک شود و دوباره با آسیاب میبردند تا به شکل نرمه سنگ درآید. شیشه را نیز آسیاب نموده و آن را به نرم سنگ میآمیختند.
نسبت ترکیب نرمه سنگ به نرمه شیشه چهل به شصت بود و هر قدر مقدار نرمه شیشه در این ترکیب بیشتر باشد کاشی بهدستآمده سختتر میشود. بنابراین در کاشیهای جسمی که برای معرقکاری بکار میروند نباید اندازه شیشه بیشتر از مقدار ذکر شده باشد مگر برای ساخت کاشی نره ای که تیشه خوری ندارد و برای پوشش گنبدها از آن استفاده میشود. پسازآنکه دوغاب گل سرشور را از الک عبور میدادند گل خاصی بدست میآمد که آن را بهعنوان ماده چسباننده با نرمه سنگ و نرمه شیشه ترکیب میکردند و آنقدر ورز میدادند تا بهاصطلاح قوام بیاورد و سپس قالب میزدند.
جهت قالبگیری نیز ابتدا گل را درون قالبهای مکعب مستطیلی که ضخامت آن حدود دو سانتیمتر بود جای داده و آن را درون قالب فشار میدادند (ضخامت کاشی جسمی از یکونیم یا دو تا چهار یا پنج سانتیمتر متغیر است) تا تمامی زوایای قالب پر شود. آنگاه اضافات گل را با سیم از روی قالب جدا کرده و خشت کاشی را در محلی صاف برگردان میکردند گاهی ناخنک هایی در اطراف خشت باقی میماند که با عمل واکوب کردن آن را صاف و هموار مینمودند. (به زائدههای اطراف لبه خشتکاشی ناخنک گفته میشود).
در بعضی موارد با بزرگتر گرفتن خشت (حدود س تا چهار میلیمتر) و بریدن زائدههای اطراف آن خشت کاشی صاف و یکدستی را آماده میکردند.
پساز خشک شدن خشت به وسیله سنگهایی مانند سنگ سنباده و با حرکت دورانی سطح خشت را صاف و هموار مینمودند و اگر در حین کار به حفرههای ریزی که به خشت کرمو معروفند برخورد میکردند، آنها را با مقداری گل پر نموده و خشت را برای پخت و سپس به آبدهی مهیا میساختند.
«روش ساخت کاشی در قالبها که در ایران به وسیله سفالگران سنتی استفاده میشد به وسیله هانس وولف اینگونه توصیف میشود: کاشیساز اغلب در فضای باز کار میکند و شاگردش به اندازهی مناسب چون های گل را با شوق و شعف در آن انداخته و با دستان خالی و با مهارت بسیار آن را کوفته و به گوشههای کوچک قالب فرومیکند و سرانجام گل اضافه را در بالا جمع کرده و آن را با یک تکه سیم میبرد، سپس قالب را با یک حرکت سریع خالی میکند. شاگرد برای مرحله اول خشک شدن، کاشی را به سایه میبرد و زمانیکه به استحکام کافی رسیدند بهعنوان آخرین مرحله آنها را برای خشک شدن در یک اتاق خشککن با تهویه مناسب بهآرامی و بهصورت سروته بر روی زمین قرار میدهد.»
تهیه کاشی گلی آسانتر و مقرونبهصرفه بود اما دوام کاشی جسمی را نداشت بههمینمنظور کاشیهای گلی را ضخیمتر میساختند. گاهی این ضخامت ده سانتیمتر میرسید.
کاشی گلی مقاومت بیشتری در برابر تراش و سوهان کشی کاشی تراشان از خود نشان میدهد، درحالیکه کاشی جسمی نرمتر و آسانتر تراش میخورد. (اگر بخواهند کاشی جسمی سختتر از معمول ساخته شود مقداری برادهی مس را آسیاب میکنند و به نسبت پنج درصد به خمیر گل کاشی اضافه میکنند و درجه پخت کاشی را از حد معمول زیادتر میگیرند تا جنس کاشی سختتر شود) چون کاشی گلی دربرابر یخبندان دوام کمتری داشت و در هنگام یخزدگی لعاب آن پولکی میشد ازاینرو آن را بیشتر در نمای داخلی ساختمان به کار میبرند اما کاشی جسمی بهعلت وجود ترکیبات سیلیس و سنگ چخماق پساز پخت دارای خللوفرج هایی میشود که به آن لانهزنبوری میگفتند. این امر باعث میشد رطوبت وارد شده به داخل حفرهها، فضای کافی برای یخزدگی پیدا کرده و به لعاب کاشی فشار وارد نکند. بهعلت وجود سیلیس در کاشی جسمی امکان ایجاد لعاب قبلاز پخت خشت را فراهم میکرد، درحالیکه در کاشی گلی ابتدا باید خشتکاشی پخته شود بعد لعاب بخورد. در کاشی جسمی بهخاطر همجنس بودن خشت و لعاب، کاشی، لعاب را بهتر به خود جذب میکند ازاینرو در کارهای ظریف مانند تخمه درآوری بسیار مناسب است.
کورههای پخت کاشی بهطور معمول از آجر یا گل نسوز و بهصورت استوانهای با قطر دهانهای حدود یک تا دو متر، گاهی بیشتر ساخته میشد. سقف این کورهها گنبدیشکل بود. حفره ای کوچک جهت تنظیم و کنترل حرارت در مرکز گنبد وجود داشت. که پساز انجام مراحل مقدماتی با صفحهای فلزی یا کاهگل پوشیده میشد. سوراخها و منافذی نیز در سقف کورهها ایجاد میشد که دود و گاز حاصل از پخت را به بیرون هدایت میکرد. این کورهها به دو طریق ساخته میشدند:
۱-کورههای عمودی
۲-کورههای مطبق
این کوره که برای پخت کاشی هفترنگ و سرامیک بکار میرود، دیوار صاف و عمودی داشته و دارای لبههایی است که کاشی را بهصورت عمودی روی آنها قرار میدهند. در این کوره چون کاشی به حالت عمودی چیده میشود، لعاب هنگام پخت شره کرده و کاشی را خراب میکند. لذا دقت و مهارت بیشتری نیازمند است.
ابوالقاسم مورخ دربار مغول و عضو خاندان سفالگر ابوطاهر در نوشتهای که متعلق به هفتصد و یک هجری قمری است. کورهها را چنین توصیف میکند:
کوره شبیه به یک برج بلند است. درونش ردیف به ردیف میخهای سفالی وجود دارد… که در حفره-هایی در درون تعبیه شدهاند. ظرفها (و کاشیها) روی آن قرار گرفته و برای دوازده ساعت با آتش داغ یکنواخت حرارت میبینند. با رعایت این نکته که، هیچ چوب جدیدی در این آتش بهعملآمده گذاشته نشود تا از تولید هر دودی جلوگیری به عمل آید و ظرفها خراب و سیاه نشوند. در کاشان چوب نرم برخی درختان مانند زوفا و گردو و در بغداد، تبریز و دیگر شهرها باریکههای پوست یک نوع بید را میسوزاندند که دود نمیکرد. ظرفها را پساز یک هفته از کوره خارج میکردند.
نوع دوم کوره مطبق است. این کوره مجهز به قفسههای کشویی است که کاشی در سطح افقی درون آنها چیدهشده و قابل رفتوبرگشت میباشد چون در کوره مطبق کاشیها بهصورت افقی چیده میشوند، لعاب در جای خود ثابت مانده و پخته میشود.
برخلاف کورههای عمودی که آتش بهطور مستقیم به کاشی رسیده و بهسرعت پخته میشود، در این نوع کوره حرارت وارد قفسهها شده و پخت کاشی بهآرامی و بهطور کامل انجام میگیرد.
در گذشته سوخت این کورهها از بوتهها خار و هیزم و گاهی کاه تأمین میشد.
لعاب، شیشه مذاب، سنگ چخماق یا سیلیس است که به وسیله حرارت بهصورت مایع درمیآید و باعث درخشش و جلای روی سفال میگردند. چنانکه این ماده شیشهای با اکسیدهای فلزیمانند سرب و قلع ترکیب شود تا علاوهبر درخشندگی باعث ایجاد رنگهای زیبا و متنوع میگردد.
استفاده از لعاب برای اولینبار در ایران در هزاره دوم ق.م در شوش دیدهشده است. بیشتر لعابها از چند جز اصلی تشکیل شدهاند: سیلیس، آلومین، پتاس و یک ماده کمک ذوب همراه با اکسیدهای فلزی که برای ایجاد رنگ اضافه میشوند.
شیشه (سیلیس) که در کائولن (خاک چینی) بهوفور یافت میشود، در مجاورت حرارت ذوبشده و به شکل مایع روان و بیرنگ درمیآید. شیشه خود بهتنهایی قادر به ایجاد لعاب نیست و نیاز به مواد افزودنی مانند آلومین دارد.
آلومین به لعاب غلظت داده و از متبلورشدن آن جلوگیری میکند و درعینحال دوام و سختی لعاب را نیز زیاد میکند. اگر لعابی آلومین نداشته باشد هنگام سرد شدن کدر میشود. آلومین در فلدسپات، کائولن و خاک رس وجود دارد.
پتاس، همان کالیوم است که از خاکستر بوته گیاهی به نام اشنون (اشنو-چوبک) که در شورهزار میروید به دست میآید. گیاه را به گونهای سوزانده که شعلهور نشود. سپس خاکستر حاصل را که به شکل سنگ سیاهی درمیآمده، نرم میکردند. خاکستر همان کالیوم یاکریا بود.
اکسیدهای فلزی، فلزاتی هستند که بهصورت اکسید در رنگ کردن لعاب از آن استفاده میشود. این اکسیدها موادی هستند که در ترکیب با سیلیس و پتاس جزء اصلی لعاب را تشکیل داده و باعث ایجاد رنگ در کاشی میگردند.
بهطورکلی لعابها به چند دسته اصلی تقسیم میشوند که از بهترین آنها میتوان به لعاب سربی، لعاب قلیایی و لعاب زرینفام اشاره کرد.
لعابی است شفاف که از ترکیب اکسید مس و سیلیس پدید میآید این لعاب در ابتدا توسط سومریها و بابلیها به کار میرفت چون مشتقات سرب به صورتهای مختلف در طبیعت یافت میشد، ازاینرو دسترسی به آن آسان بود. لعابهای سربی بر لعابهای قلیایی برتری دارند. آسانی عمل لعاب-کاری، استحکام کافی، مقاومت در هنگام پخت، نرمی و شفافیت از مشخصات این نوع لعاب هاست.
یکی از معایب این لعاب آسیبدیدگی سطح آن به دلیل بخار شدن سرب در هزار و صد و پنجاه درجه سانتی-گراد است اما به دلیل شفافیت حاصل از اکسید سرب همچنان از آن استفاده میشود.
لعابی است که به وسیله فلاکس هایی مانند اکسید سدیم، اکسید پتاسیم ذوب میشود. این لعاب به دلیل ایجاد رنگ زرد روشن و آبی زیبا و درجه ذوب پایین استفاده فراوان دارد. (از پتاس یا همان کالیوم در این لعاب استفاده میشود.)
از این لعاب بیشتر برای نقاشی ظروف استفاده میشود به دلیل دمای کم در هنگام پخت و متخلخل شدن کاشی استفاده از آن منطقی نیست. در این لعاب هم میتوان از نمکهای فلزی برای نقاشی روی لعاب قلیایی استفاده کرد و هم از سولفات مس (کاتکبود) ، نیترات نقره (سنگ جهنم) ، کلرید طلا، نیترات بیسموت و گاه هم میتوان از کربنات نقره بهرهمند شد.
رنگ سفید: از گل سفید یا «لاو» و یا از سرب، کائولن و کوارتز استفاده میکردند و نیز اکسیدهای روی، آلومینیوم و آنیموان رنگ سفید میداد.
خانواده زرد (زرد کمرنگ، گلبهی، لیمویی) : مخلوط سنگ چخماق و گیاه اشنون و بلور، اکسید سرب، اکسید آهن و نیز از روی سوخته یا آنتیموان برای تهیه رنگ استفاده میکردند. سرنج نیز رنگ زرد آجری ایجاد میکرد.
فیروزهای: سنگ چخماق، بلور، کربنات دو سود، اکسید سرب، اکسید قلع و اکسید مس (در لعابهای قلیایی) .
سبز: کاتکبود یا زنگار، اکسید مس (در لعابهای سربی) و نیز ترکیب اکسیدهای کرم، منگنز روی و آلومینیوم رنگ سبز ایجاد میکند.
قرمزه گل اناری: محلول طلا در تیزاب سلطانی.
ارغوانی: اکسید منگنز بهعلاوه سنگ موقع ان.
قرمز آب هندوانهای و صورتی: ترکیب رنگ اخرا، شنگرف (اکسید جیوه) و گوگرد.
قهوهای سیر: سرب، بلور ساده، چینی، موقن، گل اخرا و نمک سفید.
سیاه: کوارتز، کائولن، اکسید سرب و مغان و نیز ترکیبی از اکسیدهای آهن، کبالت، منگنز، کرم، نیکل و منیزیم.
معرق واژهای است که از رقاع گرفتهشده و معنای تکهتکه میدهد.
از نظر تکنیک کار معرق عبارت است از قطعههای بریدهشده کاشی که از روی نقوش مختلف و رنگ-های متفاوت تراشیده و پهلوی یکدیگر و به شکل قطعات بزرگ درآمد و روی کار نصب میشدند.
پیشینه این هنر به پیشاز اسلام بازمیگردد. نمونه بیمانند آن را میتوان در هنر موزاییک کاری ساسانیان در قالب صورتها و پیکرههای زیبای انسانی مشاهده کرد.
این روش ابتدا در قرن پنجم و ششم بهصورت قطعات کاشی مابین آجرها بکار میرفت و سپس از قرن هشتم به بعد بیشترین کاربرد تزیینی را یافت. در ابتدا گستره رنگی محدود به رنگهای فیروزهای، آبی لاجوردی و سفید بود اما این ترکیب با استفاده از رنگهای زرد، سیاه، قهوهای بادمجانی و... در راستای کسب تأثیرات ترکیبی چند رنگی توسعه یافت.
روش کار بدینصورت است که پساز آمادهسازی طرح بروی کاغذ و تهیه یک کپی به روشی گرده-زنی مراحل رنگآمیزی طرح اجرا میشود.
کارگاه کاشی معرق، تکه بری
طرح بر اساس رنگ کاشی و یا نقشه آن شمارهگذاری و کدگذاری میشود. بهعنوان مثال رنگ لاجوردی با شماره یک و کد (الف) و رنگ سفید با شماره دو و کد (ب) معرفی میگردد. بدینترتیب قطعههای کاشی در مرحله چیدن مشخص میشود.
پساز آمادهسازی طرح، نوبت به مرحله (کاغذ بری) است. در این مرحله طرح کاغذی با ابزاری برنده بهدقت بریده و جدا میشود. لرزش دست خطوط را کج و معوج ساخته و در نهایت زیبایی کاشی را تحت تاثیر قرار میدهد.
تخمه گذاری در کاشی معرق
در این مرحله، طرح براساس رنگ یا نقش جداشده و کنار گذاشته میشوند. تکههای بریدهشده کاغذ بهدقت، صاف و بدون چین-خوردگی روی لعاب کاشیهای الوان با چسبی که بهطور معمول سریش است، چسبانده می-شوند به این مرحله از کار، (کاغذ چسبانی) میگویند. بعد از این مرحله استاد کار با استفاده از تیشه کاشی تراشی اضافات کاشی را بدون شکستن و با مهارت جدا میسازد. به این عمل (تکه بری)گویند.
پشت قطعات کاشی معرق
تکههای جداشده را با سمباده یا سوهان، تراش داده تا در هنگام اجرای کار قطعات بهخوبی و بدون درز در کنار هم قرار گیرند. اگر طرح دارای نقوش اسلیمی و ریز بوده و اگر قرار باشد قطعات کوچک در قطعات بزرگتر قرار گیرد، این قطعات با دست و با استفاده از ابزارهایی مانند مقار و سوهان های مختلف تراشیدهشده و درون هم قرار می گیرند. به این مرحله (تخمه گذاری) میگویند.
جایگیری و درز نمودن کاشیها نیازمند دقت و مهارت خاصی است چرا که پساز اتمام کار و برداشتن کاغذ از روی کاشیها باید درز قطعات به قدری بههم نزدیک باشند که ملاتی بین آنها وارد نشود و ظرافت کار از بین نرود. پساز جایگیری قطعات درون هم آنها را با مخطوطی از گچ و سریشم محکم میکنند. پساز آمادهسازی قطعات نوبت به چیدن آنها میشود نسخه کپی را روی زمینی صاف که از قبل آمادهشده پهن نموده و قطعات کاشی را بر حسب شماره و کد، وارانه (به طریقی که کاغذها روی زمین و پشت کاشی بهطرف بالا باشد) چیده میشوند. سپس با استفاده از دوغاب گچ و یا ملات ماسه سیمان تمام قطعات بهصورت یکپارچه بههم متصل میشوند.
اگر در این مرحله مفتولهای آهنی یا طنابهای خرمایی (سازو) را جهت استحکام بیشتر داخل ملات قرار دهند میتوان از آن بهعنوان دستگیره نیز هنگام حملونقل استفاده نمود. پساز محکم شدن ملات، تکههای پارچه را در جای خود بروی دیوار قرار داده و پشت آن ملات اولیه ریخته و نصب میکنند. در آخر با شستن کاغذهای چسبیده به کاشی طرح و رنگ آن پدیدار میشود.
استفاده از کاشی معرق برای تزیین سطوح غیر مسطح مانند بدنه گنبدها، گلدستهها و نیز مقرنسها بسیار مورد توجه قرار گرفت. چنانچه کاشی این سطوح آسیبدیده و مرمت شود پساز پایان کار کمتر دچار ناهماهنگی با کاشیهای سالم میشود به دلیل استفاده از کاشی تکرنگ، در کاشی معرق لعاب دهی آن آسان و پخت از کیفیت بالایی برخوردار است.
کاشی معرق در مسجد جامع اصفهان
تنوع در طرح و رنگ از دیگر دلایل استفاده از این کاشی محسوب میشود چون برای ساخت کاشی معرق از کاشی جسمی استفاده میشود، لذا وجود خلل و فرجی پشت آن موجب استحکام بیشتر آن میگردد زیباترین نمونه کاربرد کاشی معرق را میتوان در مسجد کبود تبریز و قبح سبز کرمان، محراب مقبره بابا قاسم در اصفهان و مساجد جامع اصفهان و یزد دید.
سابقه کاربرد این نوع کاشی به دوران ایلامیان به بنای قدیمی معبد چغازنبیل بازمیگردد. این کاشی از دو جنس گلی و جسمی ساخته میشود.
ترکیب آجر و کای پیش بر در مسجد جامع نطنز
برای تهیه کاشی پیشبرد ابتدا قالبهایی از جنس چوب یا فلز با طرح منظم هندسی تهیه میکردند و سپس آن را بر خشت دونم قرار داده و اطراف آن را میبریدند. بعد روی سطح صافی برگردان کرده و لعاب داده و به کوره میبردند. گاهی این طرح را پساز جدا کردن از قالب با ابزار برنده و به شکل آلت (در نجاری درون درهای شبکهای استفاده میشود) برش میدادند و آن را به کوره میبردند. درصورتی که این خشتها بدون لعاب و کوره میرفت آجر پیش بر میشد. از بهترین نمونههای کاشی پیش بر میتوان به مسجد سنگان زوزن و سردر خانقاه بایزید بسطامی اشاره کرد.
کاشی مهری را باید نوعی کاشی پیشبرد دانست. برای ساخت این کاشی ابتدا قالب را با برجستگی و فرورفتگی هایی که نمای اصلی کاشی را تشکیل میداد کندهکاری میکردند. پساز آماده شدن خمیر، گل را درون قالب جای میدادند و اجازه میدادند گل درون قالب خودش را بگیرد . پساز برداشتن اضافات خشت و کاشی را در محل مناسبی برگردان کرده و آن را پساز خشک شدن برای لعاب و کوره میبردند. طرز لعاب دادن این خشتها به این صورت بود که برجستگیها را به لعاب آغشته کرده و فرورفتگیها را بدون لعاب رها میکردند. پساز پخته شدن، قسمتهای فرورفته به شکل آجر و برجستگی به شکل کاشی الوان نمایان میشد. بهاینترتیب کاشی بیرون آمده ترکیبی از آجر و کاشی بود.
ترکیب آجر و کاشی مهری در مسجد جامع کرمان
مقارن با عصر صفویه که احداث روزافزون بناهای مذهبی و غیرمذهبی در دستور کار بود و با توجه به وقتگیر بودن تهیه و نصب کاشیهای معرق ساخت و استفاده از کاشی هفترنگ متداول و جانشین کاشی-های معرق شد در این تکنیک با استفاده از کاشیهای چهارگوش و هفترنگ که دارای نقوش گیاهی و پر پیچ و تاب و پیکرههای انسانی بودند منظرهای زیبا و بدیعی را خلق کردند.
هر یک از این کاشیها در ترکیب با یکدیگر سبک نگار گری زیبای عصر صفویه را بازگو میکرد.
واژه هفترنگ را اولینبار حدود هفتصد ه.ق شخصی به نام ابوالقاسم مورخ دربار مغول در تبریز استفاده کرد که از خانواده کاشیکار زرینفام یعنی ابوطاهر بود.
کارگاه کاشی هفت رنگ
ترتیب به کار اینگونه بود که کاشیهای لعابدار سادهای از جنس کاشی گلی با ابعاد پانزده در پانزده، بیست در بیست یا سی در سی آماده میکردند و سپس برای گونیا کردن و گرفتن درز بین آنها کاشیها را سمباده زده و پیشهکار میکردند. بعد بهصورت یک صفحه در کنار یکدیگر قرار میدادند. سپس نقش مورد نظر به روش گرده زنی که در کاشی معرق توضیح داده شد روی زمینه کار پیاده میکردند. سپس با استفاده از مواد سیاهرنگی به نام مغن، به وسیله قلموی نازک اطراف طرح را قلم گیری میکردند. این ترکیب درون کوره ازبینرفته و تنها خطی مات میان طرحها بر جای میماند. با این روش امکان مخلوط شدن لعابها هنگام پخت کمتر میشد. در مرحله بعد نقش موردنظر را رنگآمیزی کرده و جهت پخت لعاب برای بار دوم به کوره میبردند.
برای اجرای دقیق کار پیشاز پخت نهایی پشت کاشیها را شمارهگذاری میکردند. پساز بیرون آمدن از کوره کاشی هفترنگ آماده و روی کار نصب میشد. هفترنگ متداول عبارت است از لاجوردی، فیروزهای، (به مقدار زیاد) زرد، سفید، سیاه، سبز (به مقیاس کم) و حنایی (در مقیاسی بازهم کمتر) . تمامی مراحل از طراحی تا پخت کاشی ظرف چند روز به پایان میرسید درحالیکه کاشی معرق ماهها وقت صرف آمادهسازی آن میشد. بدیهی است که کاشی هفترنگ دوام و کیفیت کاشی معرق را نداشت و در مقابل عوامل جوی ناپایدار بود. ازاینرو برای پوشش سطوح خارجی گنبدها از آن استفاده نمیشد. این نکته را باید یادآور شد که در عصر صفویه کاشی معرق بهطور کامل کنار گذاشته نشد بلکه در جاهایی که از اهمیت ویژهای برخوردار بود از آن بهره گرفتهاند. یکی از زیباترین نمونههای کاربرد کاشی هفترنگ در کنار کاشی معرق مسجد بیمانند شیخ لطفالله در اصفهان است. در این مسجد در ازارهها و دیوارهها از کاشی هفت رنگ و در فضای زیر گنبد و محراب از کاشی معرق استفاده شدهاست.
کاشی هفت رنگ مسجد امام اصفهان
کاشی هفترنگ تا دوره قاجار همچنان مورد توجه معماران بود. از بهترین شاهکارهای این دوره می توان به مسجد سپهسالار، مسجد امام سمنان و مسجد شاه قزوین اشاره کرد.
جهت ساخت این نوع کاشی گل کاشی را به اشکال مختلف هندسی (اشکال غیر منحنی) مانند مربع، مثلث، ششضلعی و هشتضلعی میبریدند. بعد آنها را بر اساس رنگ موردنظر بهطور کامل لعاب داده و به کوره میبردند سپس کاشیهای پختهشده را روی صفحه کنار یکدیگر قرار داده و نقش موردنظر که معمولاً نقوش اسلیمی و گاهی حروف و تصاویر بود بر روی کاشیها پیاده کرده و دوباره به کوره میبردند تا لعاب دوم پخته شود جنس این کاشی از نوع کاشی جسمی است و تهیه آن مستلزم صرف هزینه و دقت زیادی بود که این کارت در ابتدا بیشتر در محرابها بکار میرفت اما بعدها از آن بهعنوان تزیین در بخشهای دیگر بنا نیز بهکار گرفته شد.
نفیسترین نمونه این کاشی را میتوان در ازارههای حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) و خواجه ربیع مشهد دید.
کاشی زیر نقشی در مقبره خواجه ربیع
این کاشی میتوانست هم از نوع گلی باشند و هم از نوع جسمی و در رنگهای لاجوردی، فیروزهای، سفید، مشکی، و زرد تهیه میشد. کاشی نره ای از لحاظ خمیر گل و لعاب با کاشی معمولی تفاوتی نداشته و تنها از لحاظ ضخامت و اندازه با کاشی معمولی متفاوت است. ضخامت این کاهش چهار تا پنج سانتیمتر و در مساجد قدیمی گاه تا چهارده سانتیمتر هم دیده شدهاست. درحالیکه ضخامت کاشی معمولی بین یکونیم تا دو سانتیمتر میباشد. اندازه کاشی معمولی پانزده در پانزده در دو سانتیمتر و اندازه کاشی نره پنجدر بیست در پنج سانتیمتر است. چون این کاشی از ضخامت خوبی برخوردار است و میتواند بهراحتی در برابر یخبندان مقاومت کند ازاینرو برای پوشش گنبدها از آن بهره میگرفتند.
گاهی به خمیر گل کاشی نره مقداری از رنگ لعاب موردنظر را اضافه میکردند، که اگر به لعاب کاشی آسیبی وارد شد زمینه کار همچنان به رنگ لعاب باقی بماند.
حمیل به خطوط پهنی گفته میشود که اطراف قابها و نقوش های تزئینی کاشیکاری شده را در برمیگیرد و این خطوط میتواند در عرضهای ۳ میلیمتری تا ۳ سانتیمتری اجرا شود همچنین در بعضی موارد گره کشی که خطوط اطراف چندضلعی ها را پهن گرفتهاند تا نمایشگر زمین کار باشد این خطوط را نیز حمیل میگویند.
این حمیل ها که در واقع نقش قاب اطراف کاشی را ایفا میکنند در سطوح کاشیکاری شده زاویه ۹۰ درجه میسازند و برای زیبایی بیشتر تمامی سطوح آن را لعاب میدهند.
کاشی حمیل یا دوال، مسجد جامع اصفهان
واژه زرینفام بیانگر درخشش فلزی است که بازتابی رنگارنگ دارد ساخت این کاشی که نفیسترین و زیباترین کاشیهای دوره اسلامی است از اواخر عصر سلجوقی آغاز گردید و در دوره خوارزمشاهیان بهویژه ایلخانیان به اوج خود رسید. موضوعات بهکاررفته در این کاشیها انسانی، حیوانی، گیاهی و هندسی بود گاهی در حاشیه از اشعار موزون فارسی (اغلب برگرفته از شاهنامه فردوسی) ضربالمثلها، آیات قرآن، احادیث پیامبران و امامان استفاده میشد. بهاستثناء تعدادی از آثار (مانند امامزاده جعفر دامغان ۶۶۶-۶۶۵ ه.ق) احتمالاً کاشیهایی با نقوش انسانی و حیوانی برای بناهای غیرمذهبی و کاشیها با نقوش گیاهی و هندسی برای اماکن مذهبی بکار برده میشدهاند.
این کاشیهای برجسته زرینفام به شکل ستاره ۶ ضلعی، ۸ ضلعی، چلیپا و گاهی به شکل مستطیل ساخته میشدهاند. زیباترین نمونه آن در کارگاه تختسلیمان به دست آمدهاست.
کاشی زرین فام هشت ضلعی همرا کتیبه
کاشی زرین فام با نقش اژدها
کاشی زرین فام با نقش سیمرغ، دوره ایلخانی، تخت سلیمان
کاشی زرین فام ستاره چلیپا، کاشان قرن هفتم هجری
آنچه این کاشی را از دیگر کاشیها مجزا میساخت لعاب آن بود که با استفاده از لاجورد، شنگرف، نقره، طلا، مس و روی تهیه میشد.
تولید لعاب زرینفام فرایندی ابهامآمیز و پیچیده دارد این نوع لعاب از بهکارگیری ترکیبی از اکسید نقره و مس بروی سطح سرد یک ظرف لعابدار یا کاشی و از طریق محدود شدن مقدار هوای واردشده، دیاکسیدکربن تولید میشود که درنتیجه اکسیژن اکسیدها خارج گردیده و به یک فلز خالص تبدیل و سرانجام به سطح کار ثابت میشود. همانطور که توسط ابوالقاسم بهتفصیل و بهنحوی جالب شرح دادهشده ظرفی که به این صورت حرارت دیدهاست مانند طلای سرخ بازتاب دارد و چون خورشید میدرخشد.
آنچه توسط ابوالقاسم لعاب دوآتشه خوانده میشد، لعاب زرینفام بود که رایجترین و معروفترین تکنیک در تزئینات کاشی به شمار میرفت. از نمونههای زیبای کاشی زرینفام میتوان به حرم مطهر حضرت حضرت امام رضا (ع) در سال ۶۱۲ ه.ق حرم حضرت معصومه (س) ۶۰۳ ه.ق اشاره کرد که توسط ابوزید سفالگر و محمد بن ابی طاهر ساخته شدهاست. این محراب دارای کتیبههایی بهصورت برجسته و به خط کوفی، نسخ و ثلث می باشد.
کاشی زرین فام، محراب بارگاه امام رضا علیه السلام
برای تهیه این نوع کاشی ابتدا خمیر خشت را درون قالبهای چوبی یا گچی با اشکال هندسی چندضلعی در ابعاد پانزده در پانزده سانتیمتر میزدند پساز برگردان کردن خشت در محل مناسب، نقوش یا خطوط را بهصورت برجسته و فرورفته روی سطح خشت تراش داده و سپس به کوره میبردند. پساز پخته شدن خشت قسمتهای موردنظر را لعاب میدادند پیشینه این کاشی به قرن ۵ هجری بازمیگردد. نوع مرغوب این نوع کاشی جسمی است اما در عهد صفویه از نوع گلی هم ساخته میشد که دارای کیفیت چندانی نبود شهرهای ساوه، کاشان، تختسلیمان از مهمترین مراکز تولید آن بشمار میآمد.
این هنر از تلفیق کاشیهای الوان و آجر با همدیگر بهصورت قطعات کوچک و مربع در شکلهای هندسی حاصل میشود برای واژه معقلی در فهرست لغات معنایی نیامده ولی از این کلمه رایج در بین استادان کاشیکار چنین مستفاد میشود که اجرای نقش در آن باید بسی مشکل و پیچیده باشد که به تفکر و تعلق زیاد نیاز دارد و زمانی متناسب برای ترسیم و فراهم آوردن مصالحی که با نقشه موردنظر منطبق باشد لازم است ولی برعکس نقش معقلی ای که در نماسازی استفاده شدهاست و امروزه بین کاشی کاران و صنعتگران این فن رواج دارند چنان آسان است که پساز ترسیم نقشه به وسیله استادکاران میتوان تراش و جمعآوری اجزاء آن را به دست شاگردان و نوآموزان تراش سپرد.
در قرون اولیه اسلامی بهعلت کاربرد بسیار محدود کاشی، حرکات معقلی از آجر بدون لعاب بود. انواع نقوش هندسی آجری که اصول آن از جدولبندی خانههای شطرنج بدست میآمد زینتبخش برج مقبره ها، منارهها و میل ها شده بود.
از میان این آثار میتوان به میل مناره دامغان، برج مقبره علیآباد کاشمر، برج مهماندوست دامغان، میل مسجد علی در اصفهان را نام برد.
این هنر در عصر ایلخانی با ساخت کاشیهای سفید، فیروزهای و لاجوردی بر زمینه آجری به اوج خود رسید. در کنار هنر گچبری که زینتبخش قسمتهای داخلی آثار شده بود، جایگاه ویژهای در تزیین بخشهای داخلی و خارجی بنا اعم از ازاره ها، سر پایهها، کتیبهها، ایوانها، صفهها و غیره را به خود اختصاص داد و سبب تحول آثار معماری شد. تاآنجاکه میتوان شاهد زیباترین آثار معقلی در نمای خارجی گنبد سلطانیه (۷۱۲ ه.ق) و سردر مسجد اشترجان اصفهان (۷۱۵ ه.ق) و مسجد مشیرالملک شیراز و مسجد مظفریه کرمان در قرن ۱۲ بود.
اصول شطرنج بندی در زمینه معقلی بهصورت اشکال مربع، لوزی و با حرکات مستقیم و گاهی با زاویه ۴۵ درجه انجام میگیرد. زمین اصلی در اندازه معمول ۴×۴ سانتیمتر طراحی میشود و گاهی در اندازههای ۲/۵×۲/۵×۲ نیز دیده شدهاست. این هنر در نگارش خط بنایی کاربرد فراوان داشتهاست. بهاینترتیب که پساز شطرنجی کردن زمینه در خانههای سفید و رنگی، اسماء مقدس الله، محمد، علی اجرا میگردید. ازآنجاییکه هزینه و زمان ساخت کاشی معقلی نسبت به کاشی معرق و هفترنگ مقرون بهصرفه بود ازاینرو مورد توجه بسیاری از معماران دوره اسلامی قرار گرفت.
کاشی معقلی، مسجد جامع اصفهان
نوعی کاشی است که بهصورت نواری پیچخورده در نبش محرابها، دور درگاهها، لبه چفد ایوانهای بزرگ بهخصوص پیشان ورودی اجرا میشود. این حرکات پیچ، دایره کامل نیستند و تنها ۳/۴ ستون را دربر میگیرند و ۱/۴ باقیمانده برای اتصال به ستون تخت اجرا میشوند. زاویه پیچ نسبتبه خط قائم ۳۰ درجه است، برجستگی حرکات پیچ متناسب با قطر کاشی تعیینشده و قطر کاشی نیز به تناسب دهنه اجرا میشود. هر قدر دهانهها با بزرگتر باشد قطر و ارتفاع کاشی نیز بیشتر میشود. کاشی زغره تا پایان عصر تیموری بهصورت معرق اجرا میشد اما از دوره صفویه به بعد به صورت ساده و به رنگ آبی فیروزهای بکار میرفت.
کاشی زغره یا پیچ
نوعی اجرای کاشی است که پساز اتمام کاشیکاری بر روی آن اجرا میشود. در این روش با استفاده از تیشههای کوچک مخصوص بهاندازه یک ناخن لعاب کاشی را از وسط پرانده به گونهای که رنگ سفال زیری نمایان شده و همانند نگین در متن نقش جلوهگر میشود. برای اجرای کاشی لعاب پران به کاشی فیروزه و یا کاشی لاجورد و یا بنا به سلیقه به سایر کاشی های سنتی الوان نیاز داریم.
کاشی لعاب پران، مسجد جامع یزد
منبع: کتاب آمودهای معماری ایران در دوره اسلامی. فصل کاشی.