بهطورکلی ماهیت، شکل و کاربرد کاشی، موضوعی ساده و دیر آشناست. اما برای شناخت دقیق این موضوع از منظر زیباییشناسی، تعریف و شرحی تازه نیاز است.
در این راه ابتدا باید به مواد تشکیلدهنده کاشی اشاره کرد. کاشی از منظر عمومی و کلی، به قطعات ساختهشده از مواد مختلف مانند سفال و سرامیک، سنگ، شیشه و غیره اطلاق میشود که برای پوشاندن سطوح دیوار و سقف، کف و حتی پوشش بام، سطح میز، تابلو و غیره بکار میرود. اما در ایران، کاربرد و وسعت استفاده از این مواد، عموماً محدود به نوع سفال، به شکل سنتی و سرامیک، در شکل صنعتی میشود. البته همین وسعت کم و محدود، دنیایی از تنوع و جزئیات مختلف در خود دارد. یک قطعه کاشی از نظر مواد تشکیل دهنده از دو قسمت بدنه و لعاب تشکیل شدهاست.
بدنه، اصطلاحی است برای ساختار اصلی کاشی یا قطعه سفالی که قسمت اصلی و استخوانبندی کاشی را تشکیل میدهد. البته کاشیهای مدرن از مواد مختلف و معمولاً سرامیکی ساخته میشوند، اما کاشیهای سنتی، و بهطور خاص، آن دسته از کاشیهای مورد بحث ما عموماً با گل سفالگری و مقداری مواد دیگه از جمله پودر شیشه برای افزایش خاصیت مقاومت و نفوذناپذیری آن در برابر آثار محیطی شکل میگیرند. تا اوایل قرن هفتم هجری، کاشیها از گل ساخته میشدند، اما از این دوره به بعد، مادهای بنام خمیر سنگ یا خمیر چینی جایگزین آن شد که به نسبت مشخصی از ترکیب چند ماده از قبیل پودر سنگ، پودر شیشه و گل سرشوی تشکیل میشود.
برخلاف ساختههای سفالی، اصولاً بدنه کاشی زیر پوششی از لعاب پنهان میشود، بنابراین خواص مربوط به گل سفال، یعنی بافت و رنگ آن پساز نصب در جای خود، مشخص نمیشود. البته بعضی از کاشیها فقط لایه لعاب شفاف میخورند یا لعاب آنها مایههای رنگی کمی دارد و بخشی از بدنه یا رنگ و بافت آن مشهود است. در این نوع کاشی باید به هماهنگی و تأثیر متقابل لعاب شفاف با رنگ و بافت بدنهی پختهشده توجه داشت. گروهی از کاشیها نیز فرم غیرمعمول دارند یا نقش برجسته و گود روی آنها ایجاد میشود که دراینصورت، خواص مواد باید بهطور خاص در نظر گرفته شود تا کاشی شکلپذیری مناسبی داشته باشد.
بخش مهم دیگر کاشی لعاب است لعاب سطحی شیشهای است که دو عملکرد تزیینی و کاربردی دارد کاشیهای لعابدار ضمن اینکه باعث زیبایی سطح کاشیکاری شده میشوند (و آنچه ما میبینیم، جلوهی بیرونی کاشی یعنی رنگ و نقش و تزیین سطح کاشی است)، بهعنوان عایق ساختمانها در برابر رطوبت و آب و سایر عوامل طبیعی عمل میکنند و بر استحکام کاشی میافزایند.
از موارد مهم دیگر در کاشیسازی، انتخاب مواد بدنه و لعاب به ترتیبی است که ضریب انبساط آنها مساوی یا متناسب باشد. دراینصورت احتمال ترک خوردن و کنده شدن لعاب از روی بدنه از میان میرود یا کاهش مییابد. اصولاً لعاب بدون ترک ارزش هنری و فنی بیشتری دارد. دستیابی به لعابی با کیفیت های مناسب و مقاومت بالا در شرایط جوی متفاوت و کاربردهای مختلف، بسیار مهم و ارزشمند است.
از نظر تعداد لعاب بهکاررفته نیز باید گفت هر چه تعداد رنگها یا تنوع آنها در یک قطعه کاشی بیشتر باشد، دقت و ظرافت و توانایی هنری و فنی آنها افزونتر است، چراکه پختن کامل و همزمان چند نوع لعاب روی یک بدنه نیاز به تطبیق شرایط متفاوت هر یک از لعابها با دیگری دارد و کار را دشوارتر و حساستر میکند. تا اینجا به نوعی تقسیمبندی کاشی براساس بدنه و لعاب پرداختیم؛ در اینجا اشارهای به انواع کاشی از نظر ساختار و شکل کلی میکنیم.
شاید مهمترین و متداولترین تقسیمبندی کاشی براساس ساختار قاب آن باشد. از این نظر، کاشیها را میتوان به دو دسته کاشی خشتی و معرق تقسیم کرد.
کاشی خشتی معمولاً به شکل مربع یا مستطیل است و این عنوان بهطورکلی به فرم چهارگوش کاشی دلالت دارد، البته کاشیهای ششضلعی، مثلثی و فرمهای دیگر که در یک مجموعه یا سطح، قالب یکسانی داشت باشند، کاشی خشتی محسوب میشوند.
کاشی هفترنگ، اصطلاح دیگری برای این نوع کاشی است. باید توجه داشت که کاشی هفترنگ، معرف نوع تزیین است و در واقع خود بخشی از کاشی خشتی محسوب میشود، لذا باید گفت کاشی خشتی میتواند ساده یا منقوش و تخت یا برجسته باشد. از کاشی هفترنگ در قطعاتی به ابعاد تقریبی 15 در 15 و 20 در 20 برای مناره و قطعات 5 در 15 و یا 7 در 15 و یا 10 در 20 سانتیمتری برای گنبد استفاده میشود. در این نوع کاشی، ابتدا فرم کلی موردنظر از قطعات، با لعاب سفید کاشی، ساخته میشود و سپس طرح مورد نظر از روی پیش طرح کاغذی بر کاشیها منتقل میشود. لعاب نقشها باید حرارت پختشان از لعاب سفید اولیه کاشیها کمتر باشد. البته در مواردی از کاشی بدون لعاب اولیه هم استفاده میشود، اما حالت عمومی نقشپردازی در کاشی هفترنگ بهترتیب مذکور است. بههمین دلیل، نقشپردازی و پخت لعاب نقوش را اصطلاحاً «پخت سوم» میگویند (پخت اول برای بدنه، پخت دوم برای لعاب سفید یا تخت زیرین و پخت سوم برای لعابهای متنوع نقوش نهایی) .
هفت رنگ متداول در این نوع کاشی، معمولاً سفید، لاجوردی، فیروزهای، سیاه، قرمز، زرد و حنایی است. چنین ترکیب رنگهایی، با تغییرات مختصر بیشترین کاربرد را در کاشیکاری سنتی ایران داشته است.
معرق کاری یا کاشی معرق عبارت است از قطعههای بریده شدهی کاشی که از روی نقوش مختلف و رنگهای متفاوت، تراشیده و پهلوی یکدیگر به شکل قطعههای بزرگ درآمده و روی کار نصب میشوند. این نقوش گاهی از شکلهای گره کشی و گاهی از نقشهای مختلف مانند گل و بته سازی و غیره هستند که بنام اسلیمی و ختایی و نقوش دیگر مشهور شدهاند. این روش باعث میشود زمینه غیر مسطح مانند بدنه گنبدها و گلدستههای کوچک و حتی مقرنسهای ظریف نیز آسانتر کاشیکاری شوند و مرمت آنها نیز سهلتر و هماهنگتر باشد.
کاشیهایی که با طرح و نقشهای مختلف با اشکال چند ضلعی های هندسی پهلوی یکدیگر قرار گرفته و تشکیل نقشهای کلی را میدهند بنام گره کشی معروف هستند.
معقلی یا کاشی معقلی، ترکیب آجر ساده با کاشی یا آجر لعابدار است که نقوشی هندسی در سطح بنا ایجاد میکند. بهطور خلاصه پیدایش معقلی سازی را میتوان بعد از به وجود آمدن هنر کاشی هفت رنگ و کاربرد آن در پوششهای داخلی و خصوصاً نماسازی های خارجی دانست. زیرا مخارج و زمان تهیه و نصب کاشی هفترنگ بهمراتب بیشاز معقلی سازی است. سادگی و صراحت معقلی باعث جذابیت آن است، ضمن اینکه با این شیوه میتوان سطوح وسیع بناها را به نمایی زیبا و با نقشونگار تبدیل کرد.
با معقلی میتوان انواع نوشتهها را بهصورت هندسی اجرا کرد. از طرف دیگر انطباق هندسی فرمها با خط یا حروف پیچیدگیها و ابهامات یا معماهایی را پدید میآورد که جذابیت و نغز بودن معقلی را دو چندان میکند. این نوع نوشته که به خط بنایی معروف است، الهام گرفته از خط کوفی است و در کاشیکاری و معماری اسلامی جایگاه خاصی دارد و زینتبخش کتیبههای داخل محرابها و بالای مناره ها و پشت و پهلوی قوس است. این نوع خط، کاربرد زیادی در کاشیکاری و آجرکاری دارد، چرا که برش آن آسانتر است و بر خلاف سایر خطوط، کنج و کنار و پیچوتاب زیادی ندارد. البته اساس کار این خط بر شبکهای شطرنجی و ساده بنا نهاده است و حتی با خطوط تزیینی نیز قابل ترکیب و انطباق است.
موزاییک سازی درواقع نوعی کاشیکاری معرق است. در این شیوه، ترکیبی از خصوصیات تجریدی و انفرادی اشیاء و رنگها دیده میشود که نشان از ذوق و سلیقه و ابتکار کار هنرمند در تلفیق و ترکیب پدیدههای مختلف است. تزیینات کاشی روی ستونهای معبد العبید در بینالنهرین مربوط به نیمه دوم هزاره دوم قبلاز میلاد را میتوان نخستین مورد استفاده از کاشیکاری در معماری دانست. این تزیینات که از ترکیب سنگهای رنگی در کنار قطعات مختلفی از صدف، استخوان و غیره حاصلشده، با نظم و ترتیب خاصی چیده شدهاند، و درعینحال اولین نمونههای موزاییک قلمداد میشوند. این ترکیب نقوش مختلف هندسی، منشأ هنر کاشی معرق نیز بشمار میآید.
هنر موزاییک از هنرهایی است که در دوره معاصر رشد بسیار داشته و در تزیینات داخلی بناها بهوفور بهکاررفته است. این هنر، ریشهای غربی دارد و سابقه و شیوع چندانی در ایران نداشتهاست. اما میتوان انتظار داشت که در آینده نهچندان دور به جایگاهی بالا در ایران برسد. شباهت بسیاری میان این شیوه با سبکهای نقاشی امپرسیونیسم، اکسپرسیونیسم و کوبیسم دیده میشود که در آنها ارزش رنگ، نور، بیان احساس در شکل تجریدی و سطح هر بخشی از شیء، مورد توجه بسیار است.
شکل. موزاییک، مناسب برای ارائه لکههای رنگ در سبک اکسپرسیونیسم، براساس تابلوی ونسان ونگوک.
در این شیوه، طرح اهمیت بسیاری دارد. تقسیم رنگهای یک طرح به سطوح رنگی گوناگون و نیز اجرای سایه روشنها (تونالیته) و تباین های (کنتراست) قابل فهم و مناسب، بر زیبایی این دسته از آثار تأثیر فراوانی میگذارد.
مقرنس از دیگر تزیینات معماری است، که در زیر قوسها و کنج ها اجرا میشود. مقرنس در انواع گچی، آجری، سنگ، چوب و یا با پوشش کاشی و آینه از جذابیتهای معماری اسلامی و ایرانی است. نوع کاشی آن علاوه بر زیبایی نقوش و رنگ، جلوهای بینظیر از حجم سازی و فرم و شکل را نمایش میدهد.
بهجز این فرمهای متداول و سنتی کاشی، شکلها یا فرمهای دیگری نیز بهعنوان قاب کاشی وجود دارد. بهعنوان مثال، در بسیاری از موارد بشقابهای منقوش بهعنوان کاشی در سطح دیوار کار گذاشته میشوند که فرم مدور و گرد آنها جالبتوجه هستند. چنین تزیینی بخشی از سنت تزیینات داخلی نیز محسوب میشود.
در بیان کاربرد کاشی باید ابتدا تقسیمبندی کاشی سنتی و صنعتی را مطرح کرد، چراکه بهاینترتیب دو حوزهی کاملاً متفاوت از نظر کاربرد کاشی آشکار میشود. در اینجا ابتدا به کاربرد کاشی سنتی اشاره میکنیم.
کاشیکاری بیشاز همه در تزیین معماری و بهطور خاص در بناهای مذهبی بهکاررفته است و در این میان مساجد، مخصوصاً مساجد دارای گنبد و مناره، مهمترین محل ظهور آثار کاشیکاری بودهاند. ضمن اینکه محراب، داخل و خارج گنبد، کتیبه داخلی، کتیبهی سردر، مقرنس، دور مناره، و بخشهای فرعی دیگر، مناسبترین نقاط برای کاشیکاری و فضاهای مناسب برای این کار هستند. آرامگاهها نیز با توجه به شأن و مقام صاحب آن، زمینه مناسبی برای بروز این هنر و فن بودهاست.
کاشی سنتی بجز بناهای مذهبی در منازل اعیان و اشراف مخصوصاً در باغها و کوشکها، با وسعتی کمتر از بناهای مذهبی نیز استفادهشده است. در منازل از کاشی در حوض خانه، کف ایوان، طاقچه و غیره استفاده میشد و کاشیهای منقوش و با کیفیت، اغلب بر سردر ورودی منازل و تا حدی در ایوان اصلی نصب میشدند.
یک قطعه کاشی، چه بهعنوان پلاک یا دعایی بر سردر ورودی خانه یا محل کسبوکار، همواره چشم نواز است و بخشی از فرهنگ عامه و اعتقادات را نشان میدهد در کاشیهای حوضها نیز نشانی از این فرهنگ و آداب تجلی دارد. تلألؤ رنگ آبی در زمینه آب با توجه به اهمیت و تقدس آن، مصادیقی مثبت و مطلوب را در ذهن تداعی میکند. ضمن اینکه معماران قدیم، مختصر تمایلی به استفاده از کاشی در بخشهایی از بناها داشتند. در قرن گذشته و با تقویت بنیادهای اقتصادی دولتی و تجلی آن در برخی بناها، به نسبت بیشتری از کاشی در سردر یا بدنه بیرونی و درونی اماکنی مانند ادارات و بانکها و مراکز آموزشی استفادهشده است.
بااینحال بهرغم تغییرات بسیار، بناهای مذهبی هنوز هم بهترین زمینه برای کاشیکاری هستند. این بناها همواره ازنظر مساحت و ساختوساز در حال توسعه بودهاند و بههمین دلیل مجال خوبی برای این کار هنری و فنی فراهم میکنند.
اشارهای به خصوصیات کاشیهای صنعتی، بهوضوح کاربرد وسیع آنها را نشان میدهد. این نوع از کاشی در قطعات مربعی یا مستطیلی و به شکل یکسان تولید میشوند. ضخامت کم و استحکام زیاد آنها خصوصیات مطلوبی هستند. انواع نقوش تزیینی چاپی در رنگهای گوناگون در این کاشیها دیده میشود که در تزیینات داخل و خارج بنا جلوههای بسیار متنوعی خلق میکنند. اما بهرغم تنوع نقوش، روح و احساس کاشیهای دستساز را ندارند و صنعتی و ماشینی بودن آنها کاملاً آشکار است. اگرچه در دوره اخیر بسیاری از کاشیهای سنتی نیز بر بدنههای صنعتی شکل گرفته اند و در واقع فقط نقوش و لعاب آنها دستساز است، باوجوداین، تأثیر و جلوه آنها از نقوش کاشیهای صنعتی کاملاً متفاوت و متمایز است. در دوران اخیر کاربرد کاشی صنعتی در اماکن مسکونی، تجاری، اداری و تولیدی گسترش بسیاری یافته است. اگرچه هنوز برخی از بناهای مذهبی، تاریخی و آموزشی که قرار است نشاندهنده روح مذهبی و ملی باشند، با استفاده از کاشیهای دستساز، پوشش و تزیین میشوند.
یکسان بودن اندازه، سبکی وزن، آسانی حملونقل و نصب، کیفیت بالای بدنه و عایق رطوبت بودن آن و دوام لعاب آنها، بر رواج و مقبولیت کاشیهای صنعتی افزوده و باعث نفوذ نقوش مدرن و گاه بیگانه در کاشیکاری شدهاست.
کاشیهای کف و دیوار در این دست، کاربرد بسیاری دارند و روزبهروز بر کیفیت محصول و تنوع اندازه و نقش و رنگ و طرح آنها افزوده میشود. لبههای این نوع کاشی طوری است که کمترین درز را دارد و شکل کاملاً مربعی یا مستطیلی آنها در نصب دقیق، بسیار مؤثر است.
کاشیهای صنعتی، ابعاد و اندازههای مختلف اما استاندارد و دقیقی دارند و کاشی کف و دیوار را در ابعاد 2 در 2 و 1 در 2 تا 50 در 50 سانتیمتر و حتی بزرگتر از آن میتوان یافت. کیفیت این نوع کاشی باید بهنحوی باشد که تغییرات ناگهانی دما، درجه حرارت بالا و نیز سرما و یخزدگی مناطق مختلف را بهخوبی تحمل کند و هیچگونه آثار ترک در بدنه یا لعاب آن ظاهر نشود کاشی دیواری برای حفظ بهداشت و رطوبت در آشپزخانه، محیطهای بهداشتی، حمام و دستشویی استفاده میشود. کاشی کف نیز بهعلت ضدسایش بودن و مقاومت حرارتی و الکتریکی بالا در محیطهای بهداشتی، آزمایشگاهها، و مراکز تولیدی، کاربرد دارد. خصوصیات مثبت این نوع کاشی در هر صورت قابل اغماض نیست و تنوع طرح، رنگ و نقش آنها الگویی برای تلفیق هنر سنتی و مدرن و البته رواج نقوش بومی در منازل و محل کار است.
نگاهی به حجم عظیم تولید 450 میلیون مترمربع انواع کاشی در طول سال 1390 و ارزش اقتصادی آن در قیاس با محصولات سنتی که در کارگاههای کوچک و معدود در مناطق مختلف تولید میشوند، نشان از اهمیت و ارزش اقتصادی و مصرفی این محصول و ضرورت توجه به آن دارد.
در بخش قبل به تقسیمبندی کاشی بر دو مبنای صنعتی یا سنتی اشاره کردیم؛ این تقسیمبندی در واقع محور بحث روش تولید است که موارد دیگری از جنبههای هنر و فنی کار کاشی را آشکار میکند. از دیدگاه هنری آنچه با دست ساخته میشود ارزش بیشتری دارد و این دیدگاه به ماهیت هنرهای ظریف و صنایع دستی نزدیک است. آشکار است که منحصربهفرد بودن هر چیز، بر ارزش آن میافزاید. ضمن اینکه آثار دستساز چند خصوصیت مهم دیگر دارند که باید به آنها اشاره کرد.
صنایع دستی قاعدتاً بازتاب هنرها، باورها و عقاید بومی هستند.
با مواد طبیعی ساخته میشوند.
از ابزار و وسایل ساده برای ساختن آنها استفاده میشود.
رنگ و نقش در آنها تأثیر و حضوری بسیار دارد.
در تعداد محدود و معدود تولید میشود.
اما در دوران مدرن، با توجه به افزایش جمعیت، رشد مصرفگرایی و توسعه حیرتانگیز فعالیتها، نمیتوان صرفاً به تولیدات سنتی یا دستی اکتفا کرد. نیاز به تحول در روشهای تولید، از سدههای قبل و پساز انقلاب صنعتی نیز احساس شد و در کنار صنایع دستی، محصولات صنایع ماشینی پا به عرصه زندگی بشری گذاشتند. این روند در زمینهی کاشی نیز وجود دارد، البته همانطوری که در بسیاری از محصولات صنعتی تلاش جدی برای افزودن روح هنری و جذابیتهای متناسب با نیازهای انسانی انجام میگیرد، ضروری است در کاشیهای صنعتی نیز در کنار توجه به مزایای انکارناپذیر شان، لطافت و زیبایی و جلوههای هنری و حتی سنتی نیز مورد توجه باشد.
اما بحث بیشتر بر محور کاشی سنتی است. مشخص است که کاشیهای سنتی، بهرغم محدودیتهای خاص خود، به روشهای مختلف تولید میشوند. یک قطعه کاشی پلاک یا محراب، محصولی منحصربهفرد است و قاعدتاً تولید انبوه نشدهاست، اما بسیاری از کاشیهای دستساز نیز به شیوهای شبه انبوه، تولید میشوند. در این روش، هر مرحله از کار برای تعداد زیادی از محصول موردنظر انجام میگیرد و سپس مرحله بعد آغاز میشود. استفاده از قالب یا شابلون برای ایجاد فرم و نقش در این روش متداول و حتی ناگزیر است. کاربرد این روشها بهتدریج و با رشد کلی هنر و فن کاشی میسر شدهاست. البته ضرورت تولید انبوه براساس نیاز اجتماعی برخاسته از رشد اقتصادی و تجمع جمعیت شهری امری انکارناپذیر است. بهعنوان مثال، در دوران فترت عمومی چند قرن اولیه اسلامی نباید انتظار تولید انبوه محصولات مختلف از جمله کاشی را داشت، ظاهراً تا پیشاز سال 600 و پیشرفت سبک تزیینی کاشان، کاشی بهصورت انبوه تولید نمیشد. حالآنکه ممکن است در همین زمان در منطقهای دیگر، کاشی بهصورت انبوه تولید شده باشد. بهطورکلی رشد عمومی جامعه ایران، از این دوره به بعد، اتخاذ شیوه های مناسب، ارزان و سریع را ضروری میکند. بنابراین، قدمت روش تولید انبوه، موضوعی مربوط و محدود به دوران معاصر نیست بلکه سابقهای طولانی دارد و براساس مورد تولید و شرایط اجتماعی، در هر دوره تاریخی امکان استفاده داشته است.
در ادوار اولیه کاشیکاری اسلامی، یعنی سدههای چهارم و پنجم هجری، کاشیها ویژگی و تکنیک خاصی نداشتند. شیوهی تولید همان شیوه تولید آجر بود که لعابی روی آن کشیده میشد. میدانیم که این دوره، دوره غلبه تزیینات آجری است. البته در همین مرحله که آجرکاری بنا در اوج زیبایی و شکوفایی خود بود، معماران ایرانی دست به تجربهای تازه زدند و با کاربرد رگههایی از آجر لعابدار یکرنگ و غالباً به رنگ فیروزهای در میان طرحهای پیچیده ولی زیبای آجرکاری، تزیین بنا با کاشی را آغاز کردند. مناره مسجد جامع دامغان (4۵۰ هجری قمری) نمونهای از آن است. در مرحلهی بعد، تلفیق هماهنگ تزیینات کاشی و آجر در بناهای مهمی چون گنبد سرخ مراغه (452 هجری قمری) نشانهی رواج گسترده کاربرد کاشی و کاشیکاری است. برای عوامل رواج میتوان به تولید انبوه کاشیهای خشتی ساده با قالب، پیشرفت نقوش تخت و برجسته و طرحهای گوناگون، کاربرد کتیبه بر کاشی بهویژه در بناهای مذهبی از جمله مساجد سدهی ششم هجری قمری اشاره داشت. ضمن اینکه در این دوره، سفالگری نیز رشد مناسبی داشته و دستاوردهای بدنه و لعاب آن در تعامل با فن و هنر کاشی بودهاست. مجموعه این دلایل و موارد دیگر، کاشی را به مهمترین عامل تزیین بنا در این دوره و ادوار بعد، تبدیل کرد.
شکل. ترکیب کاشی خشت و آجر، گنبد کبود یا سرخ مراغه
ارتباط کار کاشیسازی و سفالگری، روشهای ساخت مشترکی را در این دو شاخه پدید آورد. در قرون 6 و 7 هجری کاشی های زرین فام و گاهی بهندرت مینایی با اشکال ستارهای و چلیپایی و نقشهای متفاوت در کاشان ساخته شد. تعداد بسیاری از محرابهای کاشی زرینفام، هنوز در اماکن اصلی نصب شده یا در موزهها از جمله موزه قاهره، موزه برلین و موزه آستان قدس رضوی قابلمشاهده هستند.
باتوجه به نمونههای موجود، سه نوع عمده دیواره زرینفام وجود دارد:
کاشی محراب (طاقچه جهتدار) یا سنگ مزار
کاشی حاشیهای کتیبهدار
کاشی ستارهای و صلیبی شکل.
محرابها پیچیدهترین ساختاری هستند که سفالگران مبادرت به خلق آن کردهاند.
در محرابهای بزرگ شاید متجاوز از چهل کاشی جداگانه در ساختن یک قاب، معمولاً بهصورت ردیفهایی از طاقچههای بسته کاذب و حاشیههای کتیبهدار، بهکاررفته است. محراب گذشته از جلوههای بصری مربوط به نقش و رنگ، جایگاه خاصی در هنر و معماری اسلامی دارد.
آنچه در تولید کاشیهای ستارهای شکل و محرابهای بزرگ دوره سلجوقی دیده میشود، هماهنگی بین خوشنویسی و تزیینات زمینه در حاشیههای سراسری کتیبهدار، قالبگیری نقوش اسلیمی محرابها که هنوز زنده و منظم است، ترسیم بااحساس و مختصر صورتها در کاشیهای ستارهای شکل، همه و همه معیارهایی را مینهند که بعدها هرگز بدانها دست نمییابند. حملهی مغولها اگرچه به افول برخی از روشها و تکنیکها انجامید، فرصت تازهای برای فعالیتها و خلق آثار در زمینههای دیگر شد. چراکه دوره ایلخانی و تیموری از درخشانترین دورههای کاشی و هنر ایران و منطقه است. با برافتادن صفویان و انتقال پایتخت از اصفهان به شیراز تحولاتی در کاشیکاری مخصوصاً در رنگ رخ داد، در سده سیزدهم هجری قمری اگرچه کوشش تازهای در ساختن بناهای گوناگون چون مسجد و بازار و کاخهای سلطنتی و جز آن به عمل آمد، اما با دستاوردهای سدههای پیشین از جمله در کاشیکاری مقامی برای رقابت نیافت و روزگار درخشان کاشی ایرانی که با نوع زرینفام، ستارهای و چلیپایی معروف هستند، تکرار نشد.