عشق، که سبب سوختن هست ونیست عاشق میشود و وی را از قید تعلق به عالم و آدم رها میسازد، در ادبیات عرفانی فارسی جایگاه ویژهای دارد و بدلیل قرب نگارگری به ادبیات، این مضمون در نگارگری نیز بسیار برجسته است. نگارههایی که به این موضوع پرداختهاند، تصویری بسیار عفیف و زیبا از حقیقت این مضمون رقم زدهاند که بیننده را به تحسین وامیدارد. یکی از قدیمیترین نگارههایی که به این موضوع پرداخته اند تصویری از دیدار همای و همایون است. همایون که در رؤیای خود همای را دیده و شیفته جمال و مفتون کمال وی شده، در این صحنه که در باغی واقع شده، به ملاقات وی نایل آمدهاست.
صحنهی دیدار همای و همایون در باغی پر از گل و بوتههای ترسیم شده که تمام تصویر را پوشاندهاند. کشیدگی بوتههای گل، که همانند اندام انسانی بلند و رعنایند، گویی به بیننده القا میکنند که جمع حاضر خود نیز جزوی از این بوستان باصفا است. نگارگر همای را در سمت راست پایین تصویر درحالیکه از خضوع و احترام به همایون قرار داده و برای تأکید بر این امر و به نشانه دلدادگی، دستان وی را بر روی قلبش ترسیم کردهاست. همایون نیز که در مرتبهای بالاتر از همای واقع شده و با دو نفر از نزدیکان همراهی میشود، به علامت محبت دست بر سینه گذاشته است. انتخاب دو رنگ نارنجی مایل به قرمز و بنفش برای لباسهای همایون و همای سبب ایجاد تمرکز بر موضوع اصلی شده و نیز رنگ نارنجی قرمز لباس همایون، نشانهای از عشق شمرده میشود.
همای و همایون، دیوان خواجوی کرمانی، هرات، 1424-1430.
از بهترین نمونههای دیگر این نوع مضامین صحنههای دیدار لیلی ومجنون است. داستان عشق این دو دلداده مضمون بسیاری از نگارهها واقع شده و خود از مهمترین حکایات عارفانه است. نگارهی زیر صحنهی دیدار لیلی ومجنون را پساز مدتها فراق نشان میدهد. این دو دلداده از فرط عشق، طاقت دیدار ندارند و به محض رسیدن به یکدیگر مدهوش میشوند. مجنون، که با همراهی وحوش به درگاه و منزل لیلی رسید و لیلی نیز برای دیدار وی از خانه بیرون آمدهاست، هر دو بیهوش شدهاند. در این نگاره لحظه بر زمین افتادن هر دو ثبت شده است و به نظر میرسد که لیلی ومجنون هر دو در فضا رهایند. دراین میان، فردی بازوی لیلی را گرفته و بر صورتش گلاب میزند. لباس لیلی به نشانه پاکی و پاکدامنی، سبز است و جامه زیرینش مایع سرخرنگی دارد به نشانهی عشق، لباس مجنون نیز به علامت عفت و پاکدامنی آبی است. دو زن نیز در کنار لیلی ایستادهاند که از فرط تعجب انگشت بر دهان ماندهاند.
دیدار لیلی و مجنون در بیابان، بایگانی موسسه نگارگری کمال الدین بهزاد
نگارهی دیگری از این مضمون به تیمار مجنون به دست لیلی اختصاص یافته است. این صحنه در بیابان اتفاق افتاده که مأوای مجنون است و وحوش نیز در گرد او پراکنده اند. مجنون، که گویا بیهوش شده سر بر زانوی لیلی دارد و لیلی دست مهر بر سر وی نهاده و پیکر نحیفش را نوازش کردهاست. لیلی با چهرهای در نهایت لطف و زیبایی به پیکر لاغر مجنون مینگرد. خم شدن بیشازحد معمول سر لیلی بر روی شانه در وضعی که نسبت سر به اندام بزرگتر از حد معمول است و صورتی تمام گرد و گشاده، که تناسبی بزرگتر از سر دارد، تداعیکننده معصومیتی خاص و کودکانه است. لیلی دو جامه به تن دارد، یکی قرمز به نشانه عشق و دیگری جامه زیرین به رنگ آبی آسمانی که نشانه پاک بودن عشق اوست.
لیلی به دیدار مجنون می رود، احتمالا هرات، بایگانی موسسه نگارگری کمال الدین بهزاد
تصویر زن در سیمای محبوبه به وفور در آثار نگارگری یافت میشود. در پس مضامین عاشقانه نگارهها، جلوهای از حقیقت متعالی عشق وجود دارد که هنرمندان نگارگر را بر آن داشته تا تصویری از آن را رقم کنند. حکایت عشق در نگارهها، همانند متون ادبی و عرفانی، حکایت فراق انسان از محبوب ازلی خویش است. داستان این جدایی و غربت، که نگارگران را نیز همچون سالکان طریق عشق همواره در سوز و گداز نگاهداشته، مضمون بسیاری از نگارهها واقع شدهاست.
آدمی که زمانی در جوار قرب حق میزیست، امروز خود را دور از او میبیند. ازاینرو، در خیال خویش، همواره ناظر تصویری از اوست. این تصویر زیبا همان وجه معشوقی حق است که انسان، عاشقان دلباخته اوست و در این عالم خاک، هر دم آن را در جلوهای میبیند.
مغازله های عاشقانه انسان حکایت دلدادگی او به معشوق حقیقی است، مغازله ای که یک وجه آن، احتیاج محب به محبوب و وجه دیگرش، اشتیاق محبوب مستغنی به عاشق محتاج است.
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او بما مشتاق بود
و از روی همین اشتیاق به تجلی عشق در عالم است که محبوب بر دیدهی عاشق مینشیند و خود را از منظر انسان نظاره میکند.
آنکه خود را مینماید از رخ خوبان چو ماه
میکند از دیدهی عشاق در خوبان نگاه
خیمه بیرون زد پی اظهار خود سلطان عشق
تا کند بر عرصه ملک جهان عرض سپاه
عشق کثرت برنتابد پیش او باشد یکی
یوسف و گرگ و زلیخا و عزیز و چاه و جاه
ازین روست که معشوق آیینه حق میشود تا حقیقت عشق در او به اظهار رسد و عاشق نظارهگر جلوه عشق در وی میشود که عشق و عاشق و معشوق هر سه جلوه یک حقیقت اند و گرچه در نهایت به اتحاد میرسند، عشق در عاشق و معشوق، با دو جلوه ظهور مییابد و ازاینرو، عاشق به عشق و معشوق به عاشق بازشناخته میشود.
جمال خوب رویان یکی از آیینههای تجلی جمال معشوق حقیقی است. زن واجد این مظهریت است و از اینرو محبوبه که واسطهی نیل عاشق به حقیقت عشق است، همواره زنی خوبروی و در نهایت جمال و ملاحت است. گرچه این مجاز عاشق را به نهایت فقر و فنا میبرد، در نهایت مراتب سلوک، معشوق، که حجابی بیش نیست، از میان میرود و با انحلال عاشق در حقیقت عشق، جز عشق هیچ نمیماند، همچون مجنون که سرآمد عشاق روزگار بود و در اعلی مرتبه، که چشمش به گوشهای از جمال حق بیواسطه لیلی روشن شد، او را که تمام هستیش بود رها کرده و درپی حقیقت عشق روان میشود.
نگارگران مسلمان با الهام از معانی عمیق و عارفانه این مضامین ادبی، به تصویر کردن مضمون عشق در صورتهای گوناگون پرداختهاند و این حقیقت را در هر نگاره از وجهی نمایاندهاند. وجه تمایز طرح این مضمون در نگارهها در مقایسه با نقاشیهای اقوام غیرمسلمان، توجه به حقیقت عشق در نگارگری است. ازاینرو، در نگارههای عاشقانه، هیچگونه شائبه دنیوی دیده نمیشود. نگاه نگارگر به این مضمون، نگاهی باطنی و از درون است.
همانگونه که شعرای مسلمان، که خود سالکان اهل طریق بودند، از کشف و شهود شان حکایتی در قالب شعر بیان میداشتند، نگارگران نیز با فهم حقیقت و باطن این مضامین، این نگارهها را به وجود میآوردند، گویی ایشان در چشم عاشق نشسته و از نگاه او به معشوق مینگرند و از اینرو، حقیقت مکنون آن را درک کرده و از آن گزارش میدهند. نگارگر در چنین نسبتی جز وجه حقیقی، صورتی را رقم نمیزند و اثر وی پاک و بی شائبه میشود. بهترین نمونهی این مدعا تصاویری است که لیلی را در نگارهها بهغایت جمال و زیبایی رسانده است، حالآنکه همه شواهد شعری حاکی از آنست که وی زنی معمولی یا فاقد جمال ظاهری بودهاست.
به مجنون گفت روزی عیب جویی
که پیدا کن به از لیلی نکویی
که لیلی گر چه در چشم تو حوریست
به هر جزوی ز حسن او قصوریست
اما نگارگر بر دیده مجنون مینشیند و نظارهگر حسن روی لیلی میشود، ازاینرو آنچه را به چشم باطن و دیدهی بصیرت ملاحظه کردهاست، ترسیم میکند.
میگویند مجنون با دیدن دو چشم لیلی آنچنان فریفته او شد که در وصفش غزلی بدیع سرود. دیگران، که از حقیقت مشاهده مجنون غافل بودند، با تعجب وی را سرزنش کردند،
ز حرف عیبجو مجنون برآشفت
در آن آشفتگی خندان شد و گفت
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارتهای ابرو
اگر در دیده مجنون نشینی
به غیر از خوبی لیلی نبینی
ازاینرو نگارگران افزون بر روایت مضمون عاشقانه، گامی فراتر نهاده و جلوهی پنهان موضوع را نیز بهظاهر میآورند. چنین بدعتی حاصل سیر و سلوک نگارگران است که با درک و فهم چنین مراتبی از عشق، عاشق و معشوق را بهانه کرده تا از احوال خویش سخن گویند.
نگارههایی که فرهاد را زیر بار سنگین شیرین و اسب او نشان میدهد، نمونه بسیار خوبی از این نکته است، آنجا که عاشق با حضور معشوق به آنچنان وجدی وصفناپذیر در افتاده که با توانی بیشازحد یک انسان، هر امر طاقتفرسایی را به جان میخرد و نه تنها هیچ رنج و المی از این امر به وی نمیرسد، بلکه گویی آمال وی برآورده شدهاست.
نگاره شیرین و اسبش بر دوش فرهاد ، 956 هجری
نگاره دیگری با همان موضوع شیرین بر دوش فرهاد اثر استاد حسین بهزاد(۱۲۷۳–۲۱ مهر ۱۳۴۷)
چنین ظرایفی که حاکی از همان سیر و سلوک معنوی نگارگران قدیم است، بهندرت در آثار متأخر دیده میشود، چنانکه در نمونهای از مضمون فرهاد در هیئت مردی قویهیکل، که گویی در زیر اسب شیرین زورآزمایی میکند، مجسم شده و آثار فشار و سنگینی اسب در سیما و اندام فرهاد بهوضوح قابل ملاحظه است. چنین تعبیری گامی از ظاهر فراتر ننهاده و مضمون نیز در همین حد باقی میماند، حالآنکه نگارگران قدیم در قالب عاشق و معشوق رفته و از چشم او نگریستهاند و همان وجه از صورت حق را مشاهده و بازگو کردهاند.
جلوه معشوق در نگارهها وجهی است که فاقد شائبه علایق دنیوی است. گر چه عاشق و معشوق در کشاکش عشق ظاهراً به یکدیگر توجه دارند، آنچه در نگارهها رقم خورده، توجه به باطن و حقیقت عشق به رمز و اشاره است. نگارگران آن چنان اثر خود را به خدمت طرح این باطن مکنون گرفتهاند که جلوههای ظاهری در آن منحل شده و همه نگاره به آئینهای برای تجلی صورت حقیقی عشق و عاشق و معشوق بدل شدهاست. بهجهت اتحاد عاشق و معشوق در مضمون عشق، در اغلب نگارهها عاشق و معشوق همراه یکدیگر نشاندادهشده اند، چرا که عاشق بدون معشوق و معشوق نیز بدون عاشق شناخته نمیشود، این دو همواره آیینه گردان هماند و عشق در این آیینهگردانی تجلی مییابد.
حکایت لب شیرین کلام فرهاد است
شکنج طره لیلی مقام مجنون است
نگارههای عاشقانه تجلیگاه صفاتی از معشوق اند و محبوبه ها همواره خوبرو و زیبایند. به این دلیل که عشق از جمال و زیبایی آغاز شده و غایتش نیز در دستیابی به حسن است، مجلای آن نیز صورت زیباست.
از جمله نامهای حسن، یکی جمال است و یکی کمال و در خبر آوردهاند که ان الله جمیل و یحب الجمال، و هرچه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند، و هیچکس نبینی که او را به جمال میلی نباشد، پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن اند و در آن میکوشند که خود را به حسن رسانند و حسن، که مطلوب همه است، دشوار میتوان رسیدن زیرا که وصول به حسن ممکن نشود الا به واسطهی عشق، و عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند به هر دیده روی ننماید. سجادی، شرح رسایل فارسی سهروردی ص245.
حسن به برترین مرتبه زیبایی ظاهر و باطن تعبیر میشود و مطلوب نهایی انسان در هر دو عالم است: ربنا آتنا فی الدنیا حسنه وفی الآخره حسنه. سوره بقره آیه 201.
حسن عبارت است از هر نعمتی که به جان و جسم و حالات مختلف انسانی میرسد و او را غرق در سرور میسازد. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن ص 118.
زن نیز که به اعتقاد عرفای مسلمان، مظهر جمال و اسم الطیف است، ظرف این زیبایی شده و جواب در او تجلی مییابد، ازاینرو گذشته از زیبایی اندام، رنگ چهره محبوب را همواره مهتابی می گرفتهاند که تمثیلی از بازتاب نور خورشید حقیقت بر عارض همچون ماه آنان است. شاعران در وصف مهتاب گونگی چهره معشوق در مقابل زردی رخ عاشق چنین اشعاری میسرودند:
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
جمله همچون سیم و زر آمیختهاند
جمال زن از سر لطف اوست، ازاینرو در اشعار عاشقانه، وصف لطف معشوق ازسوی عاشق، جایگاه مهمی دارد. درواقع، لطف معشوق است که عاشق را به دام میاندازد. این لطف آنچنان در اوج است که گویی معشوق است که ابتدا نظر به عاشق دارد و او را از لطف خود مستفیض میکند و اول کشش از سوی اوست.
لیلی زیبا را نگر خوش طالب مجنون شده
وان کهربای روح بین در جذب هر کاه آمده
سه حالت عمده در چهره محبوب وجود دارد، محبوب یا در مقابل عاشق، بیتوجه است یا از او رو میگرداند و یا متوجه اوست.
نکته مهم دراین میان آن است که معشوق همواره آیینهی احوال عاشق است، ازاینرو، عاشق طی مراتب میکند اما جلوه آن در معشوق ظاهر میشود. عشق همواره از سوی معشوق دامن عاشق را میگیرد، همچون ماجرای شیرین و فرهاد، که لطف شیرین در اولین ملاقاتش با فرهاد او را پای بست کرد و در طریق افکند. نگارگر درعین اظهار این حقیقت، شیرین را نیز با حجب و حیایی ناشی از شرمساری نشان میدهد که اینچنین مسبب سوختن فرهاد میشود. گویا نگارگر متذکر این موضوع میشود که در بازی عشق، عاشق و معشوق جز ایفاگران نقش خویش نیستند و بازیگردانی این داستان به دست دیگری است.
نگاره زیر که صحنهای از ملاقات همای و همایون است ایشان را در مرتبه ای نشان میدهد که گویا همانقدر که همای و همایون مشتاق است، همایون نیز به وی عنایت دارد و موازنهای در این ماجرا در جریان است.
همای و همایون، دیوان خواجوی کرمانی، هرات، 1424-1430.
در نگارهی بعدی(عاشق و معشوق، منسوب به شیخ زاده) حالتی از محبوبه را میبینیم که بهکرات در داستانهای عاشقانه آمده و در نگارهها تصویر شدهاست. این مرتبه که نشانه دعوت عاشق به همراهی و نپذیرفتن آن از سوی معشوق است، نمود مرتبه جلالی عشق در پس جمال اولیه است. معشوق که سراپا لطف و مهر است و عاشق جز این را بر او نمیپسندد، بهیکباره لطف را نهان میکند و عاشق سوخته را به کشش بیشتر وا میدارد. این تصویر گویا صحنهای از مجالست عاشق و معشوق را نشان میدهد که معشوق از میان برخاسته و عزم رفتن دارد. عاشق بهدنبال او نیمخیز شده، با یک دست جامه او را نگه داشته تا وی را از رفتن باز دارد. معشوق نیز درحالیکه چهرهاش نشاندهندهی مهر و محبت است، دامن خویش را از دست او بیرون میکشد.
نگاره عاشق و معشوق، منسوب به شیخ زاده، بخارا، حدود 1530
برخی نگارهها نیز امتناع محبوب را تصویر کرده و جلوه دیگری از این معنا را نشان دادهاند در این نگاره ها دل دادهها در فضایی زیبا و معمولاً در کنار درختی پر شکوفه و سروی کشیده،که تمثیلی از عشق و جوانی است، به دلدادگی مشغولاند و در حالتی نشان داده میشوند که عاشق، معشوق را به نوشیدن جامی دعوت میکند، اما او پس میزند. گرچه قرار گرفتن دست معشوق بر شانه عاشق نشاندهنده محبت و توجه اوست، در این مرتبه، او عاشق را همراهی نمیکند و از او روی میگرداند. در نگارهی دیگری با مضمون لیلیومجنون دیدار این دو به روایتی در خانه کعبه دیده میشود. بر این اساس، لیلیومجنون در طواف کعبه یکدیگر را میبینند و به گفتگو و مغازله در حریم خانه خدا میپردازند. لیلی از حال مجنون میپرسد و مجنون از درد و اشتیاق میگوید. برای مجنون، لیلی مظهر عشق حق است و وقتی او را میبیند، دست از طواف میکشد، زیرا غایت حج را دست یافته میبیند. نظامی این احوال را در بیانیه عرفانی زیبای خود چنین میسراید:
لیلی به طواف خانه در کرد
مجنون ز قفاش سینه پر درد
آن سنگ سیاه بوسه میداد
وین دل به خیال خال او شاد
آن برده دهان به آب زمزم
وین کرده ز گریه دیده پرنم
آن روی به مروه و صفا داشت
وین جای به ذروه وفا داشت
آن در عرفات گشته واقف
این واقف او در آن مواقف
آن روی به مشعر حرامش
وین در غم شعر مشک فامش
نگاره زیر نیز تصویر بسیار زیبایی از معشوق در حالت مهرورزی و تیمار عاشق است. در این نگاره، لیلی مجنون را، که از فرط ضعف و انقلاب حال مدهوش بر زمین افتاده، به مهر و نوازش پذیرا شدهاست، گویا لیلی به این طریق میکوشد تا وی را توانی دوباره بخشیده و قادر به ادامهی طریق کند. لیلی درحالیکه سر مجنون را بر زانو نهاده، پیکر نحیف وی را مینگرد. در چهرهی لیلی، هیچ نشانی از تأثیر رقت نیست، گویی وی در ورای این پیکر نحیف و رنجور، شاهد غایت عشق اوست و این امر وی را نیز، که خود جلوه آن عشق بود، به تأمل واداشته است.
لیلی به دیدار مجنون می رود، احتمالا هرات، بایگانی موسسه نگارگری کمال الدین بهزاد
در نگارهی زیر صحنه دیگری از دیدار لیلیومجنون را شاهدیم که پساز فرازونشیبهای بسیار در این عشق بههم رسیده و مدهوش شدهاند. عشق این دو آنچنان منزه از مظاهر دنیوی است که هنگام وصال مجد و شکوه حقیقت عشقشان هر دو را ازین عالم بیخود میکند و حیواناتی که در اطراف ایشان جمعاند از حضور هر غیری ممانعت میکنند. تنها امین ایشان، که شیخی است، نزدیک آمده و بر رخ لیلی گلاب میزند تا وی را به هوش آورد. لیلی در چنین حالتی نمایانگر کمال اشتیاق به مجنون است.
دیدار لیلی و مجنون در بیابان، بایگانی موسسه نگارگری کمال الدین بهزاد
شاید بتوان گفت چون جوانی لازمه عشق و زیبایی آن به حساب میآید، چنین ایجاب میکند که جلوه کامل و زیبای آن در سیمای دو جوان طرح شود. ازاینرو، همواره در ترسیم این موضوع از جلوهی جوانان استفاده میشود تنها مورد استثنا در این زمینه حکایت عاشق شدن شیخ صنعان بر دختر ترسا است. دختر ترسا محبوب پیری میشود که سالها در زهد و تقوا به سر برده است، لیکن در آزمونی سخت قرار میگیرد تا اراده خداوند در این حکایت محقق و معلوم شود که عشق موهبتی است که خداوند بر سالک کامش عطا میفرماید. در گیرودار این داستان، دختر ترسا همواره از شیخ روگردان است و حتی وی را برای قبول عشقش به کارهای پست و بیمقدار و نهایتاً کفر وامیدارد.
نگاره شیخ صنعان و دختر ترسا منسوب به شیخ زاده، دیوان میر علیشیر نواییف حدود 1520.
براساس این داستان زمانیکه حق، شیخ صنعان را مشمول لطف خود قرار داده و او دیگر بار به راه شریعت اسلام میرود، دختر ترسا منقلب شده و در پیاش روان شده به دین او درآمد و همانجا جان به جانان میسپارد.
این محبوب، بیآنکه خود بخواهد، سبب میشود تا سلطان عشق بر شیخ صنعان رخ نماید و به برکت این موهبت، خود نیز هدایت میشود.
نکته جالب در این نگاره آنست که نگارگر دو صحنه از داستان را همزمان تصویر کرده تا بیان کاملتری از حقیقت مضمون را نشان دهد. در این نگاره پیر عاشق در صحن خانه معشوق و معشوق در ایوانی بالاتر از وی ترسیم شدهاست. شیخ درحالیکه عاشقانه به محبوبش مینگرد، هدف شماتت یاران خود از سویی، و ندیمه دختر ازسوییدیگر، قرار گرفته است. اطراف وی از یاران خالی شده تا بر حضور او بیشتر تأکید شده و تنهایی راهش به بهتر نشان داده شود. نکتهی جالب در تصویر دختر ترسا است که او نیز عاشقانه و در حالتی گویای قبول عشق پیر نشان داده شدهاست. زمانی قلب دختر ترسا به شیخ صنعان متمایل میشود که شیخ از آن دیار رفته و تعلق از وی بریده است، اما همچنان که وی آیینهی حقیقت عشق بر شیخ شده بود، شیخ نیز بر او آیینه میشود تا وی به تماشای طلعت آن حقیقت نائل آید. نگارگر با هم زمان کردن این دو صحنه تقابل موضوع را در یک آیینه گردانی، بهخوبی بیان داشته است.
گالری تصاویر نگارگری عاشق و معشوق
منبع: کتاب تصویر زن در نگارگری